زین دایره مینا خونین جگرم می ده
شنبه, ۱۶ دی ۱۳۹۶، ۰۷:۳۷ ب.ظ
نگاهشون کردم و دعا کردم که آشتی کنند ..
بعد ماه ها نشسته بودن کنار هم و میم گریه می کرد . از من خواسته بود ان دورها باشم که اگر اتفاقی افتاد تنها نباشد ،دلم نمی خواست انجا باشم ..اما بودم .. من با میم خیلی حرف زده بودم که یه فرصت دوباره به زندگی اش بده ولی همسرش بد جوری تلاش های من و نابود کرد ...
زنگ زدم نون .خوشحال بود..به همین سادگی نون امشب جواب بله را داد.بعد دو جلسه حرف زدن،تصمیم گرفتند عقد کنند ...
دو تا از بهترین دوستانم تصمیم دارند به طور سریعی عقد کنند و من به وضوح احساس کردم که اگر حرفی بزنم متهم می شوم به حسادت .ادم وقتی شکست می خورد.باید مواظب خیلی چیزها باشد.خوشحالم و دعا می کنم بهترین را خدا برایشان فرستاده باشد .
احساس درماندگی می کنم .احساس ترس ...احساس تنهایی ..و فقط دلم خواست بودی ...
۹۶/۱۰/۱۶