.

ای خدای پاک و بی انباز و یار
دستگیر و جرم ما را درگذار

سلام
مرا آبان صدا بزن..
مرز خیال ..رویا ..واقعیت ...مشخص نیست ..
گاهی تمرین نوشتن است ..فقط ..

بایگانی
پیوندها
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۲ مرداد ۹۹ ، ۲۱:۳۴
آبان

بیست سالم که بود راحت تر می نوشتم ، حالا تو ذهن ام هزار بار فکر می کنم که فلان حرف بزنم ، فلان کار بکنم یا نه ، یه جورایی اعتماد به نفس ام پایین امده ، خستم و از کوچیک بودن دنیا ترسیده ام . از قضاوت شدن ترسیده ام . دیروز رفتم تو خیابانی که 9 سال پیش توش زندگی می کردم . دوستش داشتم . اما از اون خونه دل کندم و بعدش سالهای عجیبی را تجربه کردم . من از گذشته هیچ وقت راضی نیستم . دلم نمی خواهد به هیچ ثانیه ای برگردم . بیشتر دلم می خواهد زمان متوقف شه  و همه چی تمام بشه ! قبل تر ها فکر می کردم 27 سالگی اوضاع خیلی بهتر باشه .. ...چندین ماه است درس خوندن تعطیل کردم و کار کردم . وقت هایی که کار می کنم حالم بهتره ..حتی وقت هایی که اوضاع سخته یا حتی وقتی می بازم  . من کارم دوست دارم اما یه حرف هایی قلبم می شکونه ! مثل وقتی که نزدیک ترین کس زندگی ام بهم توهین می کنه که کار تو دزدی و دروغ است . من اهل خیلی چیزها نیستم کاشکی هیچ وقت هم اهل خیلی چیزها نشم ! دنیا پر رنج است اما به نظرم یه جایی باید تمام بشه این همه رنج ...هفته گذشته که تو دادگاه خانواده دوستم تو بغل ام گریه کرد . فکر کردم این دنیا دیگه هیچی نداره . به شوهرش که تا چند روز اینده دیگه اسم شوهر روش نیست نگاه کردم ..هزار تا حرف اومد تو ذهن و زبانم اما هیچی نگفتم فقط نگاهش کردم .انگار دلم نمی خواهد کلمات حیف بشن

یه چیزهایی هست که می خواهم بنویسم ولی نمیشه

۶ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۷ تیر ۹۹ ، ۱۸:۴۸
آبان

از بعد نماز صبح بیدارم . صدای سرود ای ایران ای مرز پرگهر میاد در پار‌ک به گمانم ورزش صبحگاهی برقرار است . از این پهلو به ان پهلو میچرخم.دوباره هشتگ اعدام نکنید را سرچ می کنم .کاش یکی خبر بده که اعدام اجرا نشد که حکم متوقف شد کاش یکی فکر کنه به حال این قانون..بوی خون همه جا را گرفته ..اما آزادی ...ازادی

موسس جمعیت امام علی  را دستگیر کردند . اونقدر این قانون وسیع است که هرکسی می تونه مشمول بشه. دیگه هیچ چیز ارزش نداره .خدایا از خاکستر این روزها ققنوس باید بلند شه ...چقدر حرف برای نزدن دارم ..

پ ن : وکیل محکومین به اعدام اعلام کرد پرونده فعلا فقط به اجرای احکام ارسال شده و امروز روز اجرا نبود . #هنوز راهی هست 

موافقین ۶ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۹ ، ۰۷:۰۲
آبان

مصطفی ارانی تو اینستا یه هشتگ داره تحت عنوان افتر دیوورس ..میشینم می خونم و گریه می کنم . نمی دونم چمه ..گفته بودم نمی خواهم عکس ها دستش بمونه ...واسطه زنگ زد که بندازم تو دستگاه خرد بشه ...قلبم خورد شد ..بغض ام شکست ..وسط هق هق ام گفتم هرجور صلاح می دونید ...من تو اون عکس ها گمان می کردم خوشبخت  ترین ام ..چقدر ناراحت سطل اشغال ای بودم که تو بک گراند یکی عکس ها بود ..چقدر سر این البوم بامن دعوا کرد ...چقدر عکس ها دوست داشتم ..چقدر خودت دوست داشتم ..چقدر نامرد بودی ...حالم چرا خوب نمیشه ۲۰ روز تجدید نظر تمام شد .۲۰ روز فرجام باقی مونده ..من منتطر چیم که از مواعد نمیگذرم ..خدایا من منتظر توام ..صدام میشنوی ...

۱۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۴ خرداد ۹۹ ، ۱۸:۴۰
آبان

تنهایی اومدم کوه ..نشستم روبه روی شهر ..

هنذفری گذاشتم تو گوشم و دارم گریه می کنم ..

موافقین ۹ مخالفین ۰ ۱۴ خرداد ۹۹ ، ۱۹:۵۴
آبان

#رومینا_اشرفی 

زل زده ام به اعلامیه ...فرزند گرامی :نام پدر ..نام قاتل ...

 ..اسم اش را گذاشته بودیم ماده های ممنوعه ..که جایی از قتل در فراش نگوییم که  نگوییم که پدر و جد پدری قصاص نمیشوند ...که اگاهی در این مورد ،وقاحت میاورد ...جنون میاورد ...قساوت میاورد ...

سرم درد می کنه ...قصه قصه تازه ای نیست ..اما خون همیشه خون است ...

موافقین ۱۱ مخالفین ۰ ۰۶ خرداد ۹۹ ، ۱۵:۰۵
آبان

نمیتونم فراموش کنم 

دیشب دلم خیلی گرفته بود تا یک شب تو اتاق تاریک گریستم . عکس های عروسی الف را تو  اینستا دیدم. به خاطرکرونا عروسی اش تبدیل به یه مراسم تو شیک ترین هتل شهر شده بود ‌‌‌...کرونا مانع رسیدن ادم ها به عشق نمیشه .‌مانع جدایی ادم ها هم نمیشه ...پوچ ترین بی معنا ترین و تنها ترین و خراب ترین روزهایی زندگی ام را میگذرونم و حتی یه اغوش نیست که بی ترس تو بغلش گریه کنم . امید و ایمان ندارم.زمین واسه ما گرد نبود و هیچ کس تاوان دل شکستن را ندید ..

موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۶ خرداد ۹۹ ، ۰۶:۰۶
آبان

قبل تر شنیده بودم کسی از غصه مویش سفید شد ...

باور نمی شد ...اما از شنبه فقط  درد و استرس و اشک ریختم

 برای اولین بار وسط موهام یک تار موی سفید دیدم ..

خدا

موافقین ۱۳ مخالفین ۱ ۱۵ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۸:۰۷
آبان

دروغ ..تهمت ..نامرد ..نامرد ..نامرد ...

امروز دوباره فهمیدم زذالت ادم ها تمامی نداره ....

میشه با تمام وجودم بخواهم با زبان روزه برام دعا کنید ....

موافقین ۱۲ مخالفین ۰ ۱۳ ارديبهشت ۹۹ ، ۲۱:۵۲
آبان

با یه فشار کوچیک عصبی ، پاهام بی جون میشه ..احساس می کنم خالی میشه و نمی تونم بلند شم ...تو این چندسال دردهای عجیبی تجربه کردم ..فک ام میگرفت ...دستم درد می گرفت ..پلکم میزد و ....ولی هیشکی خبر نداره و نمیبینه روح ام چی شد !

کامنت خصوصی بلند بالای بدون اسم و نشونه و راه ارتباطی میزارید که نصیحت کنید ...اینجا من خودمم ..همین قدر ساده ..سیاه و سفید ..رنگی نیستم !

پ ن :سریال همگناه دوست دارم .

هی می خواهم بنویس ام ...اما ...انگار کلمه ها محدود شدن 

غیر قابل انکاره که دلم تنگه ‌‌‌....اما مسیری که باید بگذره ...باید بگذره ..

 

موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۸ فروردين ۹۹ ، ۲۲:۱۳
آبان