.

ای خدای پاک و بی انباز و یار
دستگیر و جرم ما را درگذار

سلام
مرا آبان صدا بزن..
مرز خیال ..رویا ..واقعیت ...مشخص نیست ..
گاهی تمرین نوشتن است ..فقط ..

بایگانی
پیوندها

۷ مطلب در آذر ۱۳۹۶ ثبت شده است

کارت دانشجویی ام را که تحویل دادم بعض کردم .

 این چند روزه فیلم هجوم شهرام مکری را دیدم دوست نداشتم . فیلم ابا جان را دیدم که خیلی مسخره بود ..

 با دوستم رفتیم جشن شب یلدا دانشگاه ..یه عالم خوش گذشت ...:)

یه کوچلو با خودم مهربون شدم .مثلا امروز خودم بردم دکتر . باشد که رستگار باشم و آزمایش ها را هم بدهم .

یلداتون مبارک :)

 پ ن 1: یه چیزی هست که هیشکی نمی فهمه ..یک ماه است که باید کاری را انجام بدهم ..انجام ندادم .نشستم به تماشا..که 8دی برسد.  که یخ بزنم از بی رحمی تو ...که بتونم کاری که نمی خواستم را بکنم .

نرسیده به  مشهد از دست لایحه وکیل ات زدم زیر گریه .اقای پ نوشت نگران نباش ..

من نگران نبودم .نگران جواب حرف های وکیل ات نبودم ..

اونقدر حقوق خونده بودم که بدونم ته بازی چی میشه ..اما نگاه کردم و فکر کردم داری تا کجا می ری ..

من از خودم گذشتم ..تو نمی فهمی ..من تو سال 94 گیر کردم ...شهریور 96 به دست تو کشته شدم ...و هیچ کس نفهمید ..

تلاش کن که برگردی و در کمال خونسردی مرا به خاک بسپاری

 بعدا نوشت : برای پ ن 1 : من می خواستم صبر کنم اما تو ازمن بیشتر عجله داری .. 

من سکوت می کنم و هیچ کاری نمی کنم ..نگاه می کنم ..

۱۰ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۹ آذر ۹۶ ، ۱۹:۰۸
آبان
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۰ آذر ۹۶ ، ۱۴:۴۲
آبان

سالگرد قمری .. ..دوسال ....

دلم شبیه ماهی شده ..گیر کرده تو تنگی 

اب برای شنا کردن نداره ..

.فقط به اندازه زنده ماندن ..

موافقین ۸ مخالفین ۰ ۱۵ آذر ۹۶ ، ۱۲:۱۴
آبان

نشستم تو اتوبوس که برگردم 

 دختر که صندلی عقب نشسته ..پیوسته قربان صدقه سعید عشقش میرود ...

و من دستم را می کنم تو پالتو ام و سردمه ...

دیروز با کوله پشتی و موبایلم نشستم سر جلسه ازمون .و نا منظم ترین ازمون عمرم را شرکت کردم .سوال ها پک شده نبود . قبل ازمون خیلی ها شروع به زدن کردن ...

هیچ کس حواسش به تقلب ها نبود . دفترچه ها یکسان بود. چیزی در حد فاجعه دفتر چه پر اشکالات مفهومی بود و پشت بلند گو خوانده میشد که فلان سوال تصیح شود ..

خلاصه بگم خدمتون که سوال ها به راحتی قبل ازمون قابل فروختن بود .

پ ن :رفتم کهف شهدا و بهشون گفتم چقدر دلتنگم .

شب قبل ازمون فهمیدم میم ازدواج کرده ..خوشحال شدم براش ...میم یه زمانی خواستگارم بود .و من بین دو تا میم تصمیم گرفتم کسی انتخاب کنم که اشتباه بود ...اما می دونم که میم دوم هم ادم من نبود. احساس می کنم بزرگ شدم نه اندازه ۲۵ سال ...اندازه تمام درد هام بزرگ شدم ...

و یه خوشحالی بزرگ دارم‌...انشالله تو همین ماه میرم پیش امام رضا ...دلم پر میزنه بشینم روبه روشون ...گریه کنم ..گله کنم ..کاشکی دست پر برگردم ...

پ .ن :با تشکر از بخاری اتوبوس .ماه خوشگل امشب‌

فقط مجبورم گشت ارشاد را برای بار دوم ببینم :((هنذفری ام گم شده :((

۱۷ نظر موافقین ۴ مخالفین ۱ ۱۱ آذر ۹۶ ، ۱۷:۰۰
آبان

من نمی میرم‌....غصه ادم و نمیکشه ...

فقط یهو میبنی اشک هات می چکه و تمام نمیشه ...خدا یا چرا حالم‌خوب نمیشه ...

نمی تونم‌ببخشمش ...می خواهم ...نمی تونم ...حلال کنم ...سردمه ...دلم مرگ می خواهد ..همین ...

۰۸ آذر ۹۶ ، ۲۳:۴۵
آبان

دلتنگی چه رنگیه ...ابی ...قرمز ...سیاه ..؟

یه جایی خوندم دلتنگی خاکستریه ....اره واقعا ...

دلم تنگه ...همین قدر ساده...

دلم گریه می خواهد و اشک هام میافته روی جزوه امور حسبی ...از تو بی خبرم ...خوش به حالت که به من فکر نمی کنی ..راحتی ...

حوصله ننوشتن خیلی چیزها را ندارم اما ....



۰۷ آذر ۹۶ ، ۲۲:۳۵
آبان
ناصر محمد خانی برای بار سوم ازدواج کرد ...به طور علنی ...
دهانم را گرفته ام که حرف نزنم .....

موافقین ۵ مخالفین ۱ ۰۴ آذر ۹۶ ، ۲۲:۰۴
آبان