.

ای خدای پاک و بی انباز و یار
دستگیر و جرم ما را درگذار

سلام
مرا آبان صدا بزن..
مرز خیال ..رویا ..واقعیت ...مشخص نیست ..
گاهی تمرین نوشتن است ..فقط ..

بایگانی
پیوندها

۴ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۸ ثبت شده است

دلم برای شعبه ۳۱ و ۱۰ تنگ شده بیشتر همه برای شعبه ۱۰ و اقای ر ...

اجرا احکام بد نیست. اقای ش هم ادم خوبی است.با تحصیلات حوزوی. امروز از همسرش باافتخار تعریف کردکه دانشگاه ما شیمی خوانده واستعداد درخشان  بوده.گفت هوش یه امر ذاتی است و تعریف ام کرد و من به این فکر کردم که تو هیچ وقت به من افتخار نکردی.من استعداد درخشان بودم.در بدترین شرایط روحی پایان نامه ام به بهترین شکل دفاع کردم.مقاله چاپ کردم و دوتا ازمون مهم را قبول شدم و تو هیچ وقت نفهمیدی.

زن بودن پروسه مشکلی است. اگر مردها از صفر شروع می کنند ،زن ها از منفی صفر شروع می کنند.من از منفی صفر تنهایی جنگیدم .

یه وقت هایی باید دست بزارم روی شونه ام و به خودم بگم تو قوی بودی وسط تنهایی ها .تو فقط خدا را داشتی و داری .

اینا نوشتم که بدونم اگه تا اینجا سرپا بودم تا اخر سرپا می مونم .روزهای سخت تمام نمیشه ولی من قول میدهم زنده بمونم 

پ ن :در ماجرا تصادف دوتا پورشه من به این فکر کردم که رفتار راننده یقینا خلاف اخلاق است امااصل برابری افراد در مقابل قانون وجود دارد .تصادفات رانندگی قتل شبه عمد است ودر حقیقت برخلاف تصور عموم نداشتن گواهینامه باعث نمیشود تصادفات رانندگی به قتل عمد تغییر عنوان بدهد.ولی انچه که جای تامل دارد بغض و کینه مردم به قشر مرفه است.اگر دیشب راننده، صاحب پورش نه و بلکه صاحب یک ۲۰۶ یا پراید بود بازهم مهم بود که فریاد بزند: اگر کشتم دیه اش را میدهم ؟مسلما قسمت پررنگ این ماجرا پورشه بود.

پ ن : فراموشی را بستاییم یاد انسان را بیمار می کند (نادر ابراهیمی )

۱۹ نظر موافقین ۱۰ مخالفین ۰ ۲۹ ارديبهشت ۹۸ ، ۲۲:۵۹
آبان

دلم می خواهد حرف بزنم ولی حرفام تکراریه ...

امروز بیست روز شعبه اقای ف تمام شد ...یه فکرایی گاهی تو ذهن ام میاد که از خودم ناامید میشم ..

من صبور بودم یا نبودم ..به هرحال دوست داشتم صبور باشم ولی الان سرریز شده ام ...یه مسیر طولانی راه رفتم والکی مغازه ها را نگاه کردم که حواسم پرت شه اما نشد ...

موافقین ۶ مخالفین ۰ ۲۳ ارديبهشت ۹۸ ، ۲۲:۳۵
آبان

وقتی پست قبل را نوشتم ...اروم نبودم ...و تا اخر امشب  موقتش می کنم 

24 ساعت گذشته و من آروم ترم ..و هرروز استرس هایی را تجربه می کنم که دوست ندارم لمسشون کنم ..

صبح به خسته ترین حالت ممکن بودم و شعبه نرفتم و این بی نظمی دردسر برام ایجاد می کنه ..

ظهر کلاس رفتم و چشم هایی پف دارم از گریه علامت سوال بود برای دوستی که هیچ چیز از زندگی ام  نمی دونه ..

افطار تنها بودم ..گیم اف ترونز دیدم و عصر تا حالا گریه نکردم...


نمی دونم دوست دارید که گاهی نکات عمومی بگم یا نه ..اما

برای دوستانی که اسم شون را دوست ندارند و یا اسم های مذهبی دارند و دلشون می خواهد عوض کنند ...

دادخواست شما ارجاع میشه به شعب عمومی حقوقی و خوانده دعوا ثبت احوال محل صدور شناسنامه است.همراه دادخواست ،استشهادیه : مبنی بر مشهور بودن شما به اسمی که مایلید بگذارید .در قانون مانعی نیست که اسم مذهبی را نشود تغییر داد و این امر بستگی به نظر قاضی دارد..فقط دلایل مسخره نیاورید.اخرین نفری که دیدم ،دختری بود که دلیل اش ،حرف نامزدش بود که فرموده بود :  تا اسمش سارا نباشه عقدش نمی کند.فرض کنیم  دروغ نمی گفت ، جواب قاضی این بود : به نظرم بهتره با این مرد ازدواج نکنی .رای به نفع اش صادر نشد.

پ ن 
: خانم ابان چرا شما خانم ها ناخن ها تون بلند می زارید ؟

من : اخه ما ناخن گیر نداریم ..

منشی : حاج اقا مستحبه زن ناخونش بلند باشه 

کجا نوشته اون وقت ؟ 

منشی : حلیه المتقین ..

پ ن : برای اینکه یادم بره ..صد سال پیر شدم تو این 24 ساعت ..

 

۱۴ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۱۸ ارديبهشت ۹۸ ، ۲۲:۱۶
آبان

در استانه تبدیل شدن به یک وکیل تنها  ،ازسبک زندگی ام پشیمونم 

از تمام وقت هایی که سرم را انداختم پایین ..

از جونی های نکرده ..از خلاف های نکرده

جواب نگرفت...

از صبرم پشیمانم ...احساس پیری می کنم ...مرگ 

موافقین ۴ مخالفین ۱ ۱۳ ارديبهشت ۹۸ ، ۲۱:۲۵
آبان