.

ای خدای پاک و بی انباز و یار
دستگیر و جرم ما را درگذار

سلام
مرا آبان صدا بزن..
مرز خیال ..رویا ..واقعیت ...مشخص نیست ..
گاهی تمرین نوشتن است ..فقط ..

بایگانی
پیوندها

۵ مطلب در بهمن ۱۳۹۸ ثبت شده است

دعا کنید تاب بیارم این روزها را ..

دعا کنید خدا  نگاهم کنه و انتقامم را بگیره ..

دعام کنید .

موافقین ۱۳ مخالفین ۰ ۲۶ بهمن ۹۸ ، ۲۰:۱۹
آبان
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۵ بهمن ۹۸ ، ۱۶:۳۷
آبان

دیشب ۱۱ شب مدارک دادگاه امروز به دستم رسید و نشستم بخواندن و تنطیم کردن لایحه برای دعوایی که خودم پیش بینی می کردم شکست بخوریم ...امروز رفتم دادگاه و باختیم ...

بعد ظهر با عین رفتیم گوشی بخرد ..به مناسبت کادو روز زن ...کارت همسرش را کشید و راحت هدیه گران قیمت خودش را خرید ..

اقای الف با اصرار زنگ زد و بیان کرد فردا روز اخر اعتراض است . مدارک تصادف را وسط خیابان به دستم رساند که امشب لایحه را تنطیم کنم .

حالا نشستم و با خودم فکر می کنم ..این همه دویدن ...در حالی که هزار ها زن به سادگی از کارت همسرشون خرج می کنند و این یک امر طبیعی است ...کدام زندگی  بهتر است ...اینکه خودت پناه و تکیه گاه خودت باشی.یا کسی را داشته باشی که همیشه باشد ...همیشه حامی ...

نمی دونم ولی مطمنم زندگی با عشقِ حامی مطمن تر از زندگی ادم هایی مثل من است !

.....

تمام هفته چهره دختر ۱۵ ساله ای که از استرس ناخن ها را فرو می کرد در دستش از جلو چشمم کنار نمی رود...طلاق پدر و مادر .‌ازدواج مجدد مادر ...و قصد تعرض عمو به برادر زاده خودش .. شب منزل پدربزرگ پدری ...خدایا مواطب همه ما باش ..یک قدم تا بزهدیده شدن ..یک قدم تا بزهکار شدن ...

پ ن : از خودم خسته ام ..هرچقدر هم بدوم ..نمی رسم ..

۱۶ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰ ۱۳ بهمن ۹۸ ، ۲۳:۲۷
آبان

در جدال بین عقل و دل، همیشه افسار را دست دل دادم. دل ..دل بیچاره ام ..همیشه به عقل گفتم کاری نکن پیش دلت شرمنده شوی ..شرمنده دلم نیستم اما عقل ام هروز بهم میگه خیلی احمقی ..حالا افسار دست عقل است.اما دلم هنوز می خواهد تلاش کنه .دلی که هزار تیکه شده است . حالا نشسته به شمردن که خبری برسد که تمام کنیم ..از سن ام ترسیده ام ...از تنها مردن همیشه میترسم . از فراموش نکردن .از خبرهای بعد از من ..از اینکه یه روز تو را با بعدی ببینم می ترسم ..دلم می خواهد از این شهر فرار کنم اما دیگه هیچ راه فراری ندارم . از قضاوت مردم حتی شمایی که نمیشناسم می ترسم .هزار جور دعوا و جدایی و خیانت تو دادگاه دیدم و این امر باعث شده بیشتر از طلاق بترسم.من می ترسم.اما خدایا تو بغل ام کن که بگذرم از این کویر وحشت ...شاید ادم ها تو لحظه های سخت به دوستاشون به خانواده شون پناه میبرند ولی من روز به روز دایره روابط را محدود می کنم . کم حرف تر میشم و گم میشم تو خودم ..خدایا حتما صدامو میشنوی یه نشونه بده بهم ...

۱۵ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۸ ، ۲۱:۲۲
آبان

پایان صبرهیچی نیست.هیچ کس نتیجه کارش را نمی بیند.من همه راه ها را رفتم .بخشیدم. سکوت کردم. داد زدم.اما هیچی نبود.ادمی که لیاقت نداره را رها کن .زمان چیزی را تغییر نمی دهد.دیدنش فقط حالت را خراب تر می کند.اولین باری که احساس کردی یه ادم لیاقت نداره رهاش کن بره.صبر نکن.اگه فکر کردی دنیا دار مکافت است،از این خبرها نیست.ادم ها سرشون گرم مال ثروت وعشق شون هست.تو فقط خودت را داری.همین قدر بی پناه.همین قدر بی کس.بیشترین ضربه را از کسی می خوری که دوستش داری ..مثل من احمق نباش . 

 

موافقین ۹ مخالفین ۰ ۰۳ بهمن ۹۸ ، ۲۱:۴۵
آبان