.

ای خدای پاک و بی انباز و یار
دستگیر و جرم ما را درگذار

سلام
مرا آبان صدا بزن..
مرز خیال ..رویا ..واقعیت ...مشخص نیست ..
گاهی تمرین نوشتن است ..فقط ..

بایگانی
پیوندها

۳ مطلب در آذر ۱۳۹۸ ثبت شده است

چایی داغ می خورم با کیک سیب و دارچینی که خودم پختم ..

بارون میبارد این جملات قشنگه ولی پشت این جملات ،ابانی است که امروز یه قدم دیگر برداشت برای تمام شدن .ناهار خوردیم و فکر کردم کی باور می کنه این قدر ناامیدم که اخرین ناهار را باهاش خوردم. می دونی امید نداشتن ادم به اینجا میرسونه.عصر گریه کردم . رفتم دفتر و خانم نون بهم گفت خودت را رها کن ...رها کن ..من که فکر می کنم هیچ کس رها نمیشه.همه ماپرنده های تو قفس ایم ..فقط من دیگه رویای پرواز ندارم 

۱۲ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰ ۲۵ آذر ۹۸ ، ۲۲:۲۲
آبان

صبح دادگاه ...از ظهر تا ساعت ۶ بعد ظهر درگیر کلانتری و ۱۱۰ بودم .ولی به نتیجه ای که می خواستم رسیدم ..موکل ام خوشحال شد و  خودم هم خیلی حال کردم .بماند به یادگار از کلانتری ۱۳ و اون شهر کوفتی 

پ ن :

خانه پدری را نبینید ...واقعا چرا من این فیلم دیدم !

پ ن کارت کتابخونه را تمدید کردم ..افرین به من 

پ ن ..موضوع رساله ندارم !زبان ...من چرا از تو فراری ام !باهام دوست شو 

 

موافقین ۱۲ مخالفین ۰ ۲۰ آذر ۹۸ ، ۲۰:۰۷
آبان

دلم برای خودم تنگ شده ..برای خنده هام ...برای حال خوب 

خانم نون بهم میگه تو دختر زرنگی هستی درستش کن ...خستم .نمی تونم ...

پ ن: ازمون جامع را قبول شدم .غول سیاه افسردگی اما نذاشت واقعا شاد باشم

خدا را شکر

موافقین ۱۶ مخالفین ۰ ۱۵ آذر ۹۸ ، ۲۳:۱۶
آبان