.

ای خدای پاک و بی انباز و یار
دستگیر و جرم ما را درگذار

سلام
مرا آبان صدا بزن..
مرز خیال ..رویا ..واقعیت ...مشخص نیست ..
گاهی تمرین نوشتن است ..فقط ..

بایگانی
پیوندها

۵ مطلب در فروردين ۱۳۹۹ ثبت شده است

با یه فشار کوچیک عصبی ، پاهام بی جون میشه ..احساس می کنم خالی میشه و نمی تونم بلند شم ...تو این چندسال دردهای عجیبی تجربه کردم ..فک ام میگرفت ...دستم درد می گرفت ..پلکم میزد و ....ولی هیشکی خبر نداره و نمیبینه روح ام چی شد !

کامنت خصوصی بلند بالای بدون اسم و نشونه و راه ارتباطی میزارید که نصیحت کنید ...اینجا من خودمم ..همین قدر ساده ..سیاه و سفید ..رنگی نیستم !

پ ن :سریال همگناه دوست دارم .

هی می خواهم بنویس ام ...اما ...انگار کلمه ها محدود شدن 

غیر قابل انکاره که دلم تنگه ‌‌‌....اما مسیری که باید بگذره ...باید بگذره ..

 

موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۸ فروردين ۹۹ ، ۲۲:۱۳
آبان

امشب سالگرد عروسی ف است ...اون سالی که برای هفت خان میرفتم تهران...میرفتم خوابگاه پیش ف ..اون موقع اقای ج یه خواستگار ساده بود که پدر ف مخالف بود ‌..بچه های اون دانشگاه خیلی مواظب بوند ...شبیه عشق های دانشجویی نبود ‌..حلا و ف و اقای ج شغلی دارند که من نتونستم ...نشد ‌..عاشق هم اند ....حسودی نیست ‌ خیلی خوشحالم که ف خوشبخت است اما وقتی داشتم تبریک سالکرد  اردواج شون را می نوشتم فکر کردم ..چرا من نه عشق تجربه کردم نه چیزی که ارزو داشتم ...هفت خان دیگه تکرار پذیر نیست ...به قول ش باید صبر کنم که در حکومت ش عدالت برقرار شه و شامل منم بشه ...دلم برای میم تنگ است ..تنگ که می دانی یعنی چی ‌.‌...دلم می خواهد برم یه جایی نگاهش کنم ..خیالتان تخت ..نمیرم ...به دلم افسار زدم ! که خر نشه....پیج مصطفی ارانی را می خونم ..چقدر برخی از پست ها شبیه من است ‌..

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ فروردين ۹۹ ، ۲۳:۲۴
آبان

حس عجیبی دارم .به درخواست موکل زنگ زدم به زوج برای طلاق توافقی 

زوج : من همسرم دوست دارم .شب ها گریه می کنم نکنه زیر سرش بلند شده ..چرا من نمی خواهد.خانم چرا برای جدایی زنگ می زنید .راستش دلم گرفته.من حتی برای طلاق موکل ام هم ناراحت می شم.

اردیبهشت نزدیکه و برای من شبیه جهنم خواهد بود

پ ن : ما در زمان بدی زندگی می کنیم ..با خدا حرف می زنیم اما صدای خدا را نمیشنویم ..می دونم اشکال از من است 

تولدت مبارک اقای خوبی ها ...ما از شما عیدی می خواهیم ..ما بنده های دل گرفته بی کس ، لطفا برای ما دعا کن :)

موافقین ۱۷ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۹۹ ، ۲۲:۰۴
آبان

 اغلب عصرها لباس می پوشم شروع به دویدن می کنم ...دلم کوه می خواهد ...غروب بشه ..بشینم به تک تک چراغ ها نگاه کنم ...دلم حرف زدن می خواهد ولی هیچ کلمه ای نمی تونه حال من توصیف کنه ! و با هیچ کس احساس امنیت نمی کنم ..

صبح زود بیدار میشم ..زل می زنم به کلمات ولی خوب نمی خونم ..فیلم میبینم ..کیک میپزم ..عصرها می دوم ...زل مب زنم به رودخانه و سکوت ...یه جا امن برای خودم دارم که میشینم اونجا و نامجو تو گوش ام می خونه ...

امروز فکر کردم چقدر چهره ام شبیه دخترهای تو پارک نبود ..من حتی یه رژ نزده بودم ...احساس می کنم روح ام خسته است ...خیلی ...

روزها را میشمارم ...کال ریکودر را از تو گوشی پاک کردم ..نمی دونم چرا تماس ها را نگه می داشتم ..تماس هایی که توش داد میزد ...خسته بود ...دروغ میگفت بهم ..تماس هایی که مثل یه ادم غریبه حرف میزد ...یه فایل وحشتناک تو لب تاب هست ...عکس ها ..عکس ها ...دستم نمیره

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ فروردين ۹۹ ، ۲۲:۲۷
آبان

ذات مادر بودن هیچ تقدسی ندارد ‌..

کسی که با تیکه هاش شما را دیوانه میکنه  و با دیدن اشک شما خوشحال میشه ..

خدا پکیج خوشبختی ام تکمیله ..

طلاق وقتی حمایت هیچ کس نداری یعنی هرروز ویران شدن ...

موافقین ۱۴ مخالفین ۱ ۱۱ فروردين ۹۹ ، ۱۳:۲۹
آبان