.

ای خدای پاک و بی انباز و یار
دستگیر و جرم ما را درگذار

سلام
مرا آبان صدا بزن..
مرز خیال ..رویا ..واقعیت ...مشخص نیست ..
گاهی تمرین نوشتن است ..فقط ..

بایگانی
پیوندها

۵ مطلب در دی ۱۳۹۹ ثبت شده است

چیزهای زیادی هست که نمی نویسم 

اینجا هم محرم نیست ‌‌.دیگه چاهی نیست که سر بکنم توش گریه کنم ..

دیشب تنها بودم ..ع استوریگذاشته بود از حرم امام رضا ‌...نشستم به گریه کردم که دستم نگرفتب ..که دیگه نمیام پیش ات ..تا دو شب گریه کردم ...تو تاریکی صبح اینستا که باز کردم ...پستی دبدم و فهمیدم ...یک هفته قبل طلاق ام عروسی خواهرش بوده ...فکر کردم همه روزهایی که دل شکسته خدا را صدا زدم ..اون تو شادی بود ..وقتی از خدا خواستم دردمن تجربه کنند تو عروسی بودن ...میم مرد ..پ مرد ..خیلی ها مردن برام ...اشک هام میریخت ..کوله ام برداشتم ..گفتم با دوستم میرم ..کوه ..اما تنها اومدم ..اسنپ گرفتم یه اهنگ کوفتی گذاشت که من از زیر ماسک اشک هام ریخت ..گفت اهنگ عوض کنم ‌‌خاموش کنم ...گفتم نه ..خودش عوض کرد ..پیاده شدم که گفت ببخشید ناراحت شدید ...من ناراحت شدم ...من دیگه خوب نمیشم ...زل زدم به شهری که هوا ندارد این پست را می نویسم ...من دیگه خوب نمیشم ..خدایا کو وعده ات بعد سختی اسونی بود ...کو بغل ات ....خدایا من گله دارم ...من دلم شکسته بود

۱۰ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۲۶ دی ۹۹ ، ۱۱:۴۵
آبان

اون دختری که دیروز روی صندلی پارک گریه میکرد من بودم ..

اون دختری هم که امروز با یه لبخند گنده که حتی از زیر ماسک هم پیدا بود تو خیابان راه میرفت من بودم ...

تلخی دیروز ، همانی که همیشه زخم اش هست . 

 

اختبار دادم . نفر اول دوره شدم . ....پایه یک :)

موافقین ۲۰ مخالفین ۰ ۱۸ دی ۹۹ ، ۱۴:۱۰
آبان

خوشبختی چیه .کیه ؟ 

وجود یه ادمه ...جیب پرپوله ..چقدر پول ...کار...شغل ...دوست داشتنه ..سقف بالا سره ..ماشین ...یه حس دو طرف است....یه بچه است...ماشینه .‌.چیه این خوشبختی ...که هرچقدر میدوم ...نمیرسم ...

مهم ترین رخ داد زندگی شون تولده ....نگید حسودم نه .‌ اما من تولد برام مهم نیست ..تولد چیزی نبود که من توش سهمی داشته بودم ..من خواسته باشم ...یه روز بود تو تقویم که ۵ سال گذشته غمگین تر بودم ...یه چیزی توم رسوب کرده ...دیگه انتظار نمیکشم ..این بدتره ...این ناامیدی ..بریدنه ..رها کردن ..پاک کردن ...

زندگی ام پژمرده است ...ظاهرش قشنگه ...

سرگشته عزیز می خواستم حرف بزنم باهات ..بابت کامنت خصوصی اگر مایل بودی ادرس وب یا ایمیل بزار برام 

۴ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۲ دی ۹۹ ، ۱۸:۳۹
آبان

تصمیم گرفته بودم امروز بمیرم ..یعنی بشینم تو اتاق و سوگواری کنم برای خودم ..

۷.۳۰ صبح نگاه کردم به اسمان ..به غم درخت های زمستونی .پ ازم خواست چک اش ببرم بانک بریزم به حسابش...۸.۳۰ زدم بیرون ..بی ارایش ..موجودی نداشت ...راه افتادم که پیام دادکسی می امد خونه که نمی خواستم ببینمش ..تو خیابان راه افتادم و هیچ کاری نمی تونستم بکنم ..زنگ زد خ خوابگاه نبود ..رفته بود دادگاه ...اشک تو چشم هام جمع شد که تا ساعت ۳ کجا برم ....زنگ زدم ع سویج ماشینش گرفتم نشستم تو ماشین گریه کردم ...بعد یک هو رفتم دم منزل میم..زل زدم به پنجره ای که قرار بود خونه امیدم بشه ..خ زنگ زد ...رفتم سوارش کردم پیتزا خوردیم با اهنگ هوای گریه با من ۳ اومدم خونه ...نماز خوندم رفتم دفتر ...تو دفتر تنها بودم موکل که رفت از چهره ام عکس گزاشتم ، و  استوتس وانساب تنطیم کردم روی  فقط خاله میم ...نوشتم  برسان سلام ما را به رفوگران هجران؛ ڪه هنوز پاره‌ی دل دو سه بخیه ڪار دارد… #شهریار

چند دقیقه بعد مشاهد شد ...من دیکه ابان ۹۴ نیستم ...شماها همه رویاهاش گرفتید و خودش خودش ساخت ..تنهایی ..با یه زخم بزرگ ...از ته دل از خدا خواستم هرکس که قلبم را شکست دچار همین درد بشود ....

موافقین ۸ مخالفین ۰ ۰۸ دی ۹۹ ، ۲۳:۱۹
آبان

زنگ زده میگه :  تو دادگاه ازشما ، شماره گرفتم . پرونده جنایی هم قبول می کنید . میگم بله . می فرمایند یه پرونده داریم خیلی هم پیچیده نیست حالا به نظر تون وکیل لازم داره یا خودمون اقدام کنیم ؟ موضوع پرونده قتل ....

اومده تو دایرکت ...نمیشناسمش..پیام داده میشه موقع امتحانام سوال ها بفرستم شما جواب بدید!

اختبار هنوز برگزار نشده ،پیر شدم رسما از دستشون ...

دی ماه ...به روی خودت نیار ..هیچی را ...میشه ؟ نمیشه 

کارمند بانک ایکس که برای توقیف حساب میرم پیشش کارتم گرفت ..هی پیام های الکی میده.سین می کنم جواب نمیدهم .در معرض بلاک است ..واقعا من حساس ام یا اون دیوانه است 

سریال undoing تو دو روز کامل دیدم ..وقتی سریال می بینم تا تهش نفهمم اعصاب ندارم ..

یه خشم پنهان تو سرم هست ...اشفته ام ...مثل این متن ....

۴ نظر موافقین ۶ مخالفین ۱ ۰۵ دی ۹۹ ، ۲۰:۲۵
آبان