.

ای خدای پاک و بی انباز و یار
دستگیر و جرم ما را درگذار

سلام
مرا آبان صدا بزن..
مرز خیال ..رویا ..واقعیت ...مشخص نیست ..
گاهی تمرین نوشتن است ..فقط ..

بایگانی
پیوندها

چهارشنبه

چهارشنبه, ۶ دی ۱۴۰۲، ۰۹:۲۴ ب.ظ

کارم که تمام شد زنگ زدم الف گفت بیا خورشت کرفس دارم میپزم گفتم دوست پسرت می اد می خوره ..خندید..خندیدم در ظاهر اما چرت بود خنده ام .قبلش مسیر اصفهان به بهارستان را گریه کرده بودم و رفته بودم دادگاه ..مسیر برگشت هم گریه کرده بودم ..بی صدا ..یه جوری که نمی دونم چه جوری است اشکام میریزه ..انگار بدنم قدرت تاب اوری دیگه نداره .صبحونه نخورده بودم ....رفتم یه سیب زمینی گرفتم ...رفتم تو پارک ...یه جایی که فکر می کردم هیشکی 1. 30 ظهر نمیره ..اما دو تا فنچ عاشق اومدن ...بلند شدم اومدم خونه ..ناهار دیگه نخوردم تا الان که ساعت 9 شب و معده ام تیر می کشه ولی معده ام ترش می کنه و دهانم تلخه ...اشکام داره می ریزه ..ظهر یک دفعه خوابیدم ..منی که هیچ سابقه نداره بخوابم از ساعت پنج تا الان فقط زل زده بودم به لب تاب به زور یه تجدید نظر نوشتم ...احساس تهی بودن دارم ظهر به الف گفتم واقعا به زور روی پاهام بند هستم ..زنگ زدم یه جای نوبت گرفتم واسه 23 بهمن ..انگار صد سال دیگه است این 23 بهمن ..این ها می نویسم که بلکه ذهن ام سبک شه ...

نمی دونم شاید همه این حال بدم مال نزدیکی 8 دی باشه ..

موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۲/۱۰/۰۶
آبان

نظرات  (۲)

۰۷ دی ۰۲ ، ۰۰:۱۵ استان سمنان

👍

۲۴ دی ۰۲ ، ۰۱:۵۹ سارا رحیمی

سلام عزیزم رمز شامل حال من میشه؟

پاسخ:
1396 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">