.

ای خدای پاک و بی انباز و یار
دستگیر و جرم ما را درگذار

سلام
مرا آبان صدا بزن..
مرز خیال ..رویا ..واقعیت ...مشخص نیست ..
گاهی تمرین نوشتن است ..فقط ..

بایگانی
پیوندها

نمیدونم چه مرگم شده 

تا حدودی البته میدونم 

من دوبار با دو تا آدم شرکت نفتی در ارتباط بودم 

و یک بار هم با یک کاپیتان کشتی 

الان واقعا نمیدونم چه مرگمه که صبح تا شب تو پیج کاپتان های کشتی و شرکت نفت میچرخم 

آره من عاشق کار کردن رو دکل حفاری ام 

عاشق کار اقماری 

حالا که کراش زدم روی کشتی رانی عاشق اونم هستم

کاش پسر بودم زمان بر می‌گشت عقب 

خدایا من 

چمه ..هی میشینم با ولع پیج هاشون دنبال میکنم 

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۰۳ ، ۰۰:۰۸
آبان

از اشتغالات ذهنی ام کار کردن است یا شاید بهتر بگم ترس از کار نکردن 

ادمی که شغل ازاد داره  این ترس را تجربه می کند ،اونم منی که همیشه زندگی خانوادگی ام، زندگی کارمندی بوده است این همیشه گوشه ذهن ام هست اما ترس اصلی ام نیست 

دارم با مامان فیلم می بینم: بازیگر فیلم می زنه زیر گریه که می ترسم.دارم می میرم هیچ کس را ندارم ..خودم تنهایی را انتخاب کردم 

مامان میگه می ترسم توهم این جوری شه زندگی ات .می خندم می گم مگه چشه، همه می میریم اول و اخرش ...دروغ می گم من از تنها مردن می ترسم ..از بی کسی می ترسم 

ادم ها با من کاری کردن که دیگه حوصله اشنا شدن با کسی را ندارم 

حوصله روایت جدایی و گم شدن ادم ها ...انگاری وقتی  می فهمن جدا شدم تبدیل به ادم جذامی می شم که حتی لایق پیام خداحافظی هم نیست. 

.............................

از عیجب ترین تجربه های این چند وقت رفتن به سرقرار سنتی با ادمی بود که بعدش دوست دخترش پیام داد و گفت 10 ساله باهاش هست و می خواهد حقایقی بگه ...پاسخ من چی بود ..گفتم جواب من منفی است نیازی به صحبت نیست ...پاشده بود رفته بود دم دفتر که باهام حرف بزنه ..مردم عجیب شدن ..حتی ترسناک ...

خیلی مونده تا تولدم ولی دلم می خواهد امسال برای تولدم برم پاراگلایدر ...کاشکی یکی مهر ماه این را یادم بندازه ...

دلم مزرعه افتابگردان می خواهد ...

دلم ناامید است داره چنگ می ندازه که زنده بمانه

مدت ها است موهای ساده ام  خستم کرده ..اهل کوتاه کردن نیستم اهل رنگ کردن هم نیستم اما از خودم کلا راضی نیستم  ...

۶ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۰۳ ، ۱۷:۳۸
آبان

میرم تعویض روغنی ...

احساس می کنم سرم کلاه می زارن ...اما چاره چیه: یک میلون پانصد بابت روغن ایکس و وای و ضد که نمی دونم چی هستن پرداخت می کنم 

میرم اپاراتی چون میخ رفته تو لاستیک ...

میرم باتری سازی چون شیشه شور کار نمی کنه 

حالا همه کارها شده ..

هفته پیش هم که درخت افتاد روی ماشین ها ..مجبور بودم برم شهرداری و بیمه و...هی برم و بیام ....

بغض گلوم فشار میده..

میرم خمیر می گیرم و سیزیجات و...پیتزا درست می کنم 

ظرف ها می شورم ...

به خودم نگاه می کنم  یک ادم تنها ....

راستش دوست ندارم این جور جاها خودم برم ..دلم می خواست یکی بگه من حواسم بهت هست ...

اما هیچ وقت هیچ کس نبود ...

بیایید کامنت نکنیم قوی باش 

من حالم از قوی بودن بهم می خوره ...

۱۲ نظر موافقین ۹ مخالفین ۱ ۰۴ خرداد ۰۳ ، ۱۵:۲۰
آبان