.

ای خدای پاک و بی انباز و یار
دستگیر و جرم ما را درگذار

سلام
مرا آبان صدا بزن..
مرز خیال ..رویا ..واقعیت ...مشخص نیست ..
گاهی تمرین نوشتن است ..فقط ..

بایگانی
پیوندها

۵ مطلب در آبان ۱۴۰۲ ثبت شده است

بی پناه ترین حالت آدم اونجایی که وسط نماز اشک هات در میاد 

میبینی خدا 

تو هم پناهم نبودی 

حتی آدم قهر کردن باهات نیستم ولی ناامیدم کردی ...

وقتی اشک هام دیدی و سکوت کردی ...

۴ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۳۰ آبان ۰۲ ، ۲۲:۳۹
آبان

همیشه از جواهرات با نگین یاقوت کبود خوشم می امد 

میم دوست نداشت و نخریدم اما چشمم همیشه دنبالش بود ..یه نیم ست از خانواده هدیه گرفتم ولی اونی نبود که واقعا تو ذهنم بود 

میم دوم که وارد زندگی ام شد از یاقوت کبود خوشش می امد یه انگشتر یاقوت کبود برام گرفته بود عاشقش بودم ...

وقتی تمام شد پس اش دادم ..می دونست دوستش دارم خیلی ...بهم گفت رفیق ام گفته دختره خیلی ادم حسابی که همه چی را پس داد ...

اما من هنوز چشمم دنبال یاقوت کبوده ..تو پیج های اینستا شبیه اون انگشتر دیدم ...و داغ دلم تازه شد ..می توانم بخرم ولی انگار دوست ندارم خودم برای خودم بخرم ...چی این ادمیزاد ..سالها است یه سری گردنبد جنس  برنج با سنگ   تو یه پیجی  می بینم اما دست و دلم نمی ره خودم برای خودم بخرم ..انگار یه چیزی باید یه عاشقی واسه معشوق بخره و خب هیچ معشوقی نیست ...

دلم یه چیزهایی می خواهد که گفتنش هم خنده داره 

دیدم من همیشه از یه قشری که یه شغل خاص دارن خوشم می امد ...همیشه دلم می خواست یارم تو اون شغل باشه ...اما خب نشد 

امروز داشتم از یه جایی وابسته به اون شغل رد می شدم ...به خودم گفتم چی شد که خودم نرفتم دنبال این شغل ...

چی شد که امسال که بعد صد سال داشت ازمون می گرفت نرفتم ازمون بدهم ...دلم سوخت انگار 

انگاری همیشه ته ذهنم بود که این یه تیکه از ذهن ام یه ادم دیگه ای برآورده کند اما این یکی هم محقق نشد ...

باید خودم برم دنبالش ...اما شغل یه جوری که ازمون می خواهد و خیلی دوره از رشته حقوق  و زن نمی گیره..ولی چرا من همیشه چشمم دنبالشه ...

 

وبلاگ سوت کور شده ..

نمی دونم منم کانال بزنم یانه ....

پ ن 

خریدم یه دستبند ظریف با یاقوت کبود ...یه آویز خیلی کوچیک ...

که منتظر هیچ کس و هیچی دیگه نباشم..

۱۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۲ آبان ۰۲ ، ۱۷:۴۲
آبان

تو یه جلسه رسمی مثلا آشنایی که طرف شغل من هم می‌دونست چنین دیالوگی رد و بدل شد 

پسر: یکی از فامیلمون وکیل شده ولی من میگم بدرد این کار نمیخوره 

من : چرا 

چون وکالت یه پدرسوختگی می‌خواهد 

من ؛ این تصور شما است من و خیلی از وکلا پدر سوخته نیستیم ...

 

 

قشنگ احساس  میکنم دارم پیر میشم ...

۷ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۰۲ ، ۲۲:۱۷
آبان

مشق های زبانم با زور مینویسم بعد اسنپ فود بالا پایین میکنم و نمیدونم چرا چندتا فست فود نزدیک خونه را میزنه به دلیل فاصله رستوران ارسال ندارد .آخرش نماز می‌خوانم و بعد  بین دل دل کردن لباس میپوشم و میزنم بیرون 

ماشین ندارم. میرم نزدیک ترین فست فود 

روی یکی از میزهای خالی میشینم تا سفارش تک نفره ام بگیرم و برم که یه خانواده بدون توجه به من می‌شینند و به صندلی من زل می‌زنند و حرفی نمی‌زنند بلند میشم و کنار می‌ایستم و زل میزنم به اون صندلی دونفره که چند ماه پیش با یکی روش نشسته بودم ...دختره یه بارونی شبیه بارونی من پوشیده به رنگ زیتونی و موهاش از زیر شالش بازی میکنه ...یه قرار آشنایی است و دختره احتمالا موهیتو سفارش داده که با لباسش ست بشه پسره که دیگه میشه یه مرد خطاب اش کنم کت سفید با موهایی که سفیدش بیشتر از مشکی ،پوشیده و موهاش حالت داده،.خب به نظرم در مجموع تصویر قشنگ تری هستند نسبت یه تصویر چند ماه پیش ...برام صندلی میارند که بشینم و عذر خواهی می کنند 

میشینم و خواننده داره یه مشت زرت و پرت عاشقانه میخونه 

بیرون پاییزه و من یه سفارش تک نفره دارم که روی یه صندلی تک نفره منتظرم آماده شه تا ببرم خونه و زیر پتو با یه فیلم ببینم ..

تو کوچه که وارد میشم یه دختر و پسر نشستن صندلی عقب یه کوییک‌ همو بغل کردند و تو لب تاب یه چیزی می‌بینند 

یه نم بارون میزنه و یکم باد که  چند تا برگ بیافتن روی زمین ..

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۰۲ ، ۲۱:۰۲
آبان

احساس می کنم زشتم 

و حتی گفتن این جمله نیز درد اور است 

این روزها به تزریق ژل لب ، رنگ کردن موهام ، مژه گذاشتن و ...فکر می کنم و تهش هیچ کاری نمی کنم چون همیشه ساده بودم 

 

تاثیر حرف های اونه می دونم 

به هرحال 

چندلر( بازیگر سریال فرندز - متیو پری ) فوت کرده و امروز هی بهش فکر می کنم و گریه می کنم  تهش اینه که من فرندز می دیدم که خوب شم اما حتی بازیگر فرندز هم نهایتا خودش کشت ...

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۷ آبان ۰۲ ، ۲۱:۵۰
آبان