چیز زیادی برای گفتن نیست .
تو دلم انگاری رخت می شورن چراش را هم نمی دونم
حوصله ام نابوده
اکانت اجتماعی تمام ادم های رفته زندگی ام را چک می کنم
پیش دکتر ش اون هفته رفتم های های گریه کردم تهش بهم گفت مثلا ادم به تو چی بگه ..خودت مثلا باسوادی اینم وضعیت وکیل جامعه ..
بعدم من اشکام جمع کردم و زدم بیرون ..
الان فقط خالی ام بهش گفتم احساس میکنم ناکافی ام ..احساس می کنم دوست داشتنی نیستم ...
گفتم اقای دکتر بیام دوباره ..گفت نه ...برو به داشته ها نگاه کن
من هرچی نگاه میکنم خالی ام
مثل امشب که دلم می خواهد یکی تو دنیا پیام بده و فقط بگه بین فلانی من هستم ...
اما قسمت نمیشه ...
تو دلم رخت می شورن ..یه وقت هایی میگم کاش گذاشته بودم میم بیاد حتی هموم هر چند ماه یه بار بهتر این وضعیت نبود ..
خیلی خالی ام از همه چیز
ادم ها وقتی می فهمن یه بار جدا شدم انگار جذام دارم ...
مامان میگه از شغلت می ترسن ...من اخه چه ترسی دارم ...چه می دونم ...
سلام عزیزم.
من واقعا یه چیزی که به عینه تو زندگی خودم دیدم اینه که تا وقتی به آدم های گذشته ی زندگیت فکر می کنی و چکشون می کنی بیش تر حالت غم و اندوه پیدا می کنی و انرژیت واسه آشنایی با آدم های لایق به صفر می رسه.
به جای چک کردن اونا پادکست رو دانلود کن و سرچ بزن دکتر هلاکویی، کلی موضوع میاره، تماس های تلفنی مختلف به دکتر هلاکویی و جواب دادن های بعضاً خنده داره اون به مخاطب ها. کار به این ندارم که میگن روانشناس ِ زرده، ولی بالاخره دو کلام حرف درست که ازش میشنوی و وقتتم پُر می کنه.
من دیشب کتاب زنان ِ زیرک رو خوندم و به حال خودم گریه کردم که چرا حداقل واسه آدم جدید زندگیم این کتاب ُ که مدت ها تو قفسه م خاک خورده بودو نخوندم.
تو چی کم داری؟
یه خانوم مستقل و با شغل وکالت که آرزوی ِ هر خانومی هست، مطمئناً اندازه ی خودت زیبایی هم داری، فقط با یکمی رو احساساتت کار کنی.
می دونی که اگه این آسیب ها و زخم ها درمان نشن، آدمای دیگه از همین راه ِ زخم ها بهت نزدیک میشن و صدمه میخوری و این چرخه اونقدر ادامه پیدا می کنه تا خودت یه جآ یه تغییری به خودت بدی. اینو خودم بارها تجربه کردم.