.

ای خدای پاک و بی انباز و یار
دستگیر و جرم ما را درگذار

سلام
مرا آبان صدا بزن..
مرز خیال ..رویا ..واقعیت ...مشخص نیست ..
گاهی تمرین نوشتن است ..فقط ..

بایگانی
پیوندها

 اغلب عصرها لباس می پوشم شروع به دویدن می کنم ...دلم کوه می خواهد ...غروب بشه ..بشینم به تک تک چراغ ها نگاه کنم ...دلم حرف زدن می خواهد ولی هیچ کلمه ای نمی تونه حال من توصیف کنه ! و با هیچ کس احساس امنیت نمی کنم ..

صبح زود بیدار میشم ..زل می زنم به کلمات ولی خوب نمی خونم ..فیلم میبینم ..کیک میپزم ..عصرها می دوم ...زل مب زنم به رودخانه و سکوت ...یه جا امن برای خودم دارم که میشینم اونجا و نامجو تو گوش ام می خونه ...

امروز فکر کردم چقدر چهره ام شبیه دخترهای تو پارک نبود ..من حتی یه رژ نزده بودم ...احساس می کنم روح ام خسته است ...خیلی ...

روزها را میشمارم ...کال ریکودر را از تو گوشی پاک کردم ..نمی دونم چرا تماس ها را نگه می داشتم ..تماس هایی که توش داد میزد ...خسته بود ...دروغ میگفت بهم ..تماس هایی که مثل یه ادم غریبه حرف میزد ...یه فایل وحشتناک تو لب تاب هست ...عکس ها ..عکس ها ...دستم نمیره

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ فروردين ۹۹ ، ۲۲:۲۷
آبان

ذات مادر بودن هیچ تقدسی ندارد ‌..

کسی که با تیکه هاش شما را دیوانه میکنه  و با دیدن اشک شما خوشحال میشه ..

خدا پکیج خوشبختی ام تکمیله ..

طلاق وقتی حمایت هیچ کس نداری یعنی هرروز ویران شدن ...

موافقین ۱۴ مخالفین ۱ ۱۱ فروردين ۹۹ ، ۱۳:۲۹
آبان

من دوست نداشتنی بودم ....دلشتنگ نشد ..

کی می دونه ..شایدم ..کسی ..جای من بود و من هرگز نفهمیدم ..

موافقین ۵ مخالفین ۵ ۲۸ اسفند ۹۸ ، ۲۰:۳۰
آبان
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۸ اسفند ۹۸ ، ۱۸:۳۵
آبان

دفعه اولی که دیدمت گریه کردم ..هزار بار بعد از اون هم دیدم و گریه کردم ...

 مدت ها اهنگ فیلم زنگ  موبایل ام  بود .

سعید ...وقتی دم راین ایستادی و فریاد زدی، من اون ادم مستی بودم که کنارت فریاد زدم و گله کردم .همون قدر خسته ..همون قدر بی پناه ..هربار دلم خواست صبح شه و تو خانه خدا بیدار شم ...میشه بهم بگی چی شد که اروم شدی ..که  دلگیر نبودی ..که پذیرفتی ...

همیشه برام عجیبی، دوست داشتنی دست نیافتنی ..

من هزار بار ایستادم پرسیدم قرارمون این نبود ....

راستش تو جز معدود ادم های این قشری که دلم می خواست یک بار باهم حرف بزنیم 

فیلم از کرخه تا راین 

به دعوت هوپ عزیز

بازی وبلاگی اقا گل 

موافقین ۹ مخالفین ۰ ۲۷ اسفند ۹۸ ، ۲۲:۴۹
آبان
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۴ اسفند ۹۸ ، ۲۰:۳۴
آبان

امشب فراموش نکن هرموقع دلت تنگ شد بزن تو گوش خودت ...

خدایا تمام اش کن ...

ببین من را 

۲۲ اسفند ۹۸ ، ۲۰:۱۳
آبان

دلم می خواهد روی پروفایل ام هزار تا جمله بزارم اما هنجارها من و مجبور می کنند سکوت کنم.راست میگن ما هرچی زخم میخوریم از اشنا است مگرنه غریبه چه میدونه زخم کجا است ...

_داشتم مداد میکشیدم تو چشمام ..گفت تو فقط یه شیخ ناامیدی ..اشک دوید تو چشمام ...راست میگفت من یه شیخ ناامید شدم ...لاتقنطوا من رحمه الله هی میگم تو ذهن ام اما خدایا من از پا افتادم . احساس می کنم هیچ کس ندارم ..

#روایت از پا افتادن 

موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۰ اسفند ۹۸ ، ۲۳:۰۸
آبان

دو تا متن عجیب خوندم که باورش دارم  

هر تجربه تلخی تو زندگی داشتم زیرش امضای کسایی بود که دوستشون داشتم 

شرایط سخت زندگی اونقدرها هم بد نیست حداقل می فهمی اطرافیانت چقدر بی مصرف اند ...

#روایت از پا افتادن 

 

موافقین ۷ مخالفین ۰ ۱۹ اسفند ۹۸ ، ۲۱:۴۶
آبان

می دونم دردم چیه..دلم تنگ شده ....برای همه چی ...همه چی یعنی حتی دعوا کردن هاش ..تو روانشناسی شاید به ادمی مثل من بگند بیمار ..اما راستش دیگه مدت ها است حوصله مشاوره ها را ندارم. اصلا دلم یه رمال می خواهد که ته یه فنجون نگاه کند و بگوید ته این زندگی کی تمام میشه.

دیشب ۱۰ برق ها خاموش کردم . چهار صبح بیدار شدم ..دست کشیدم روی تخت ..یاد بچگی هام افتادم که عروسک ام روی تخت بود ..دیشب دلم خواست کسی بغلم کنه ...یا کسی را بغل کنم ..بغض کردم ..دلم تنگ شده ..

۱۷ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۲ اسفند ۹۸ ، ۱۰:۲۹
آبان