هرچهارشنبه که می خواهم فیلم پوست شیر ببینم هی دل دل می کنم اخر اما میبینم می خواهم از غم دور بشم و نمیشه مثل امروز عصر که نشستم فیلم بی همه چیز را دیدم و غم عالم انگار نشسته رو سینه ام . اینستا را باز می کنم گریه ام میگیره
نیاز دارم دور باشم از همه چیز
حوصله دادگاه فردا را ندارم. واقعا حوصله ندارم
دلم می خواهد یکی نازم بکشه بگه اینی که درس نمی خوانی فدا سرت . دلم می خواهد از دکتر نوبت مشاوره بگیرم ولی حقیقت روم نمیشه باهاش حرف بزنم بگم چقدر گند کاری کردم و خب بنظرم هزار سال هم برم مشاوره تا ادم نشم که فایده نداره . دلم تنگ است . به خنده های عمیق و طولانی نیازمندم
به یک خواب راحت