.

ای خدای پاک و بی انباز و یار
دستگیر و جرم ما را درگذار

سلام
مرا آبان صدا بزن..
مرز خیال ..رویا ..واقعیت ...مشخص نیست ..
گاهی تمرین نوشتن است ..فقط ..

بایگانی
پیوندها

۱ مطلب در تیر ۱۴۰۳ ثبت شده است

از اشتغالات ذهنی ام کار کردن است یا شاید بهتر بگم ترس از کار نکردن 

ادمی که شغل ازاد داره  این ترس را تجربه می کند ،اونم منی که همیشه زندگی خانوادگی ام، زندگی کارمندی بوده است این همیشه گوشه ذهن ام هست اما ترس اصلی ام نیست 

دارم با مامان فیلم می بینم: بازیگر فیلم می زنه زیر گریه که می ترسم.دارم می میرم هیچ کس را ندارم ..خودم تنهایی را انتخاب کردم 

مامان میگه می ترسم توهم این جوری شه زندگی ات .می خندم می گم مگه چشه، همه می میریم اول و اخرش ...دروغ می گم من از تنها مردن می ترسم ..از بی کسی می ترسم 

ادم ها با من کاری کردن که دیگه حوصله اشنا شدن با کسی را ندارم 

حوصله روایت جدایی و گم شدن ادم ها ...انگاری وقتی  می فهمن جدا شدم تبدیل به ادم جذامی می شم که حتی لایق پیام خداحافظی هم نیست. 

.............................

از عیجب ترین تجربه های این چند وقت رفتن به سرقرار سنتی با ادمی بود که بعدش دوست دخترش پیام داد و گفت 10 ساله باهاش هست و می خواهد حقایقی بگه ...پاسخ من چی بود ..گفتم جواب من منفی است نیازی به صحبت نیست ...پاشده بود رفته بود دم دفتر که باهام حرف بزنه ..مردم عجیب شدن ..حتی ترسناک ...

خیلی مونده تا تولدم ولی دلم می خواهد امسال برای تولدم برم پاراگلایدر ...کاشکی یکی مهر ماه این را یادم بندازه ...

دلم مزرعه افتابگردان می خواهد ...

دلم ناامید است داره چنگ می ندازه که زنده بمانه

مدت ها است موهای ساده ام  خستم کرده ..اهل کوتاه کردن نیستم اهل رنگ کردن هم نیستم اما از خودم کلا راضی نیستم  ...

۶ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۰۳ ، ۱۷:۳۸
آبان