خوف و رجا ...
سه شنبه, ۲۴ آذر ۱۳۹۴، ۱۰:۴۱ ب.ظ
دلم می خواهد زمان بگذرد ..رمان بگذرد ...سالهای بعد برسد ..
من ارام باشم ...زمستان باشد ..برف باشد ...و من یک صندلی لهستانی داشته باشم....بافتنی ببافم ...
یک نفر باید باشد که ادم را در اغوش بگیرد و بگوید نگران نباش ..یک نفر که دل ادم را گرم کند ...
خدایا ..خودت دلم را گرم کن ...
۹۴/۰۹/۲۴