.

ای خدای پاک و بی انباز و یار
دستگیر و جرم ما را درگذار

سلام
مرا آبان صدا بزن..
مرز خیال ..رویا ..واقعیت ...مشخص نیست ..
گاهی تمرین نوشتن است ..فقط ..

بایگانی
پیوندها

ابان

پنجشنبه, ۱ آبان ۱۳۹۹، ۰۵:۵۱ ب.ظ

این همون ابان پارسال است که دلم پر از نگرانی بود که به خودم گفتم شد شد نشد ..فدای سرم ..نگران ازمون جامع بودم. برگشتم بهش گفتم تا اذر ...تاشب یلدا ببین چند چندی ..نشستم سر جامع ...خون شد ...بنزین گرون شد . الف ماشینش گیر کرد وسط اتوبان ..خون شد ..دلار گرون شد ...میم نموند ...جامع قبول شدم . میم رفت ..شکستم ...دیروز که خسته بودم . کل شهر بالا و پایین رفته بودم . سه تا دادگاه و دادسرا سر زده بودم . یهو دیدم دارم از دم فلان فست میگذرم که بهش گفته بودم اینجا را دوست دارم ..زدم زیر گریه ...یه اهنگی بود میگفت زنش را هم دوست دارم ... زخم اش هست ..دروغ چرا ..دردش هست ...ابان امسال است ..اختبار دارم .یه عالم کتاب نخونده ..یه عالم جزوه مونده ...تز ننوشته ..جرات نمی کنم طرف های استاد راهنمام پیدام بشه ...من چقدر دلم می خواهد یه هفته برم یه جا هیشکی نباشه ..خودم باشم..می دونی از خودم دلخورم خدا ...من ناامیدم ...اصلا این پست معنا نداشت که ...چرا اشکم هی میاد ...چمه من....

موافقین ۸ مخالفین ۰ ۹۹/۰۸/۰۱
آبان