دوشنبه عصر
همیشه از جواهرات با نگین یاقوت کبود خوشم می امد
میم دوست نداشت و نخریدم اما چشمم همیشه دنبالش بود ..یه نیم ست از خانواده هدیه گرفتم ولی اونی نبود که واقعا تو ذهنم بود
میم دوم که وارد زندگی ام شد از یاقوت کبود خوشش می امد یه انگشتر یاقوت کبود برام گرفته بود عاشقش بودم ...
وقتی تمام شد پس اش دادم ..می دونست دوستش دارم خیلی ...بهم گفت رفیق ام گفته دختره خیلی ادم حسابی که همه چی را پس داد ...
اما من هنوز چشمم دنبال یاقوت کبوده ..تو پیج های اینستا شبیه اون انگشتر دیدم ...و داغ دلم تازه شد ..می توانم بخرم ولی انگار دوست ندارم خودم برای خودم بخرم ...چی این ادمیزاد ..سالها است یه سری گردنبد جنس برنج با سنگ تو یه پیجی می بینم اما دست و دلم نمی ره خودم برای خودم بخرم ..انگار یه چیزی باید یه عاشقی واسه معشوق بخره و خب هیچ معشوقی نیست ...
دلم یه چیزهایی می خواهد که گفتنش هم خنده داره
دیدم من همیشه از یه قشری که یه شغل خاص دارن خوشم می امد ...همیشه دلم می خواست یارم تو اون شغل باشه ...اما خب نشد
امروز داشتم از یه جایی وابسته به اون شغل رد می شدم ...به خودم گفتم چی شد که خودم نرفتم دنبال این شغل ...
چی شد که امسال که بعد صد سال داشت ازمون می گرفت نرفتم ازمون بدهم ...دلم سوخت انگار
انگاری همیشه ته ذهنم بود که این یه تیکه از ذهن ام یه ادم دیگه ای برآورده کند اما این یکی هم محقق نشد ...
باید خودم برم دنبالش ...اما شغل یه جوری که ازمون می خواهد و خیلی دوره از رشته حقوق و زن نمی گیره..ولی چرا من همیشه چشمم دنبالشه ...
وبلاگ سوت کور شده ..
نمی دونم منم کانال بزنم یانه ....
پ ن
خریدم یه دستبند ظریف با یاقوت کبود ...یه آویز خیلی کوچیک ...
که منتظر هیچ کس و هیچی دیگه نباشم..
سلامشاید مثل من نمیتونید با پول خودتون برای خودتون خرج کنید؟
اگر خواستید میتونید شبکه اجتماعی ویترین رو امتحان کنید
با سپاس