a bitter end is better than Endless bitterness
من از رابطه های نصفه و نیمه بدم می آید ،از خاطراتی که می چسبد به گلو بدم می اید ،از حرف هایی که نگفته میماند...آدم ها با خاطراتشان چه کار می کنند ؟ بعد از طلاق چه طوری دوباره پیراهن چهارخانه می پوشند ،چه طوری عطرها را بو می کنند؟آدم ها بعد از خروج از یک رابطه نصفه چه طوری قدم می زنند و از بارون و عطرش حرف می زنند..!
آدم ها خاطراتشون را چی کار میکنند ؟!
من از انتظار بدم می آید ،از بی پایانی بدم می آید ..لطفا پایان رابطه هاتون نقطه بگذارید،هیچ چیز جا نگذارید ،صدایتان را ،حرف هایتان ،چهارخانه های لباستان را،نگین انگشترتان ،همه را از خاطر آدم بردارید ..
فیلم های فرهادی خوب است،خیلی ..اما من از دیدنش زجر می کشم،از بی پایان ماندنش ،از تمام نشدن آدم هایش ..
من دلم هپی اند می خواهد ..درست مثل فیلم های قدیمی فارسی،دلم پایان خوب می خواهد !
.....
پیشنهاد : فرزندانم کتاب بیشعوری را بخوانید ...
دلم می خواست پی دف کتاب را برای خیلی ها بفرستم ..اما نمی شود !
عنوان : a bitter end is better than Endless bitterness :یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی به پایانه