فاقد ارزش خواندن ..
هیچ دلم نمی خواهد زن باشم، هی منتظر باش...منتظر باش...منتظر باش !
در دلم زنی نشسته که انگار رخت می شوید ......تمام دیشب باران می بارید ..
کتابهای نخوانده ..تست های نزده ...گور بابای خیلی چیزها ...دلم می خواهد یک دوربین داشتم ..یک شغل و یک کاناپه داشتم ..یک عالمه فیلم داشتم ...دلم خیلی چیزها می خواهد که حتی اینجا هم نمی شود نوشت ....
تو اینستا زل می زنم به عکس یک مسافر خانه کوچک تو یک شهر کوچک و بعد ارزو می کنم کاش انجا مال من بود ..ارزوهایم را دو دسته کرده ام ، ارزوهای منطقی ...ارزوهای غیر منطقی ...ان مسافرخانه ، آرزوی دوری است که بهش نمی رسم ،این ها را چرا می نویسم ،نمی دانم ..!
من دلم چیزی را می خواهد ، تو رادیو کسی می گفت وقتی مضطر باشی حاجتت براورده می شود ..میگفت خلوص در اضطرار است ....مضطر بودن را حس می کنم ...دلم چند شب پیش شکست ..دور یک میز شش نفره شکست ..از زبان ادم ها شکست ...از کنایه ادم ها ، حرف هایم ماند تو گلو وبعد تو تاریکی یک اتاق از چشم هایم جاری شد ..
افوض امری الی الله، ان الله بصیر بالعباد.....
خدایا شکرت ...از ته دل بابت رحمت و نعمت این روزها ممنون ...بابت همه چیز شکر ...من سپرده ام به خودت ...
پ ن .کامنت ها باز است اما هیچ کس مجبور نیست نظر بگذارد ،من حوصله نیش و کنایه مجازی ندارم ..
میدونی گاهی اوقات شکستن دل نعمته، چند روز پیش دل منم سخخخخخت شکست...