ترس هایم
ادم های نزدیک من میدانند من از گربه میترسم
اگه گربه اون ور خیابان باشه من از اون طرف میرم ...
سال ۹۴ که گربه اومدم تو اتاقم انقدر گریه کردم جیغ زدم ..تنها بودم هنوز هم از اون دوز میترسم ...
امشب تو اتاق بودم ..دراز کشیده بودم ...قبل خواب که سرش را از پنجره اورد تو اتاق جیغ زدم مادرم از خواب بیدار شد و بیشتر از من میترسد ..ما دوتا زن بودلم که ترسبده لودیم ...
زنگ زدم پدر ..گفت اروم باش خودش مبرود تمام ان ۴۵ دقیقه من و مادرم ترسیده بودیم
تا رفت ...
می دونی من همه عمر ترسیدم و هیچ کس نبود که بغل ام کنه بگه نترس ..من اینجام ..میم میدونست میترسم ..این اواخر شوخی اس این بود که می خواهد گربه داسته باشد ...چرا این ها را می نویسم ...چون قلبم هنوز تند تند میزند ...
چون می ترسم ...از خیلی چیزها ..
منم به شدت از گریه میترسم، از وقتی یهو بیدلیل وارد اتاقم شد و من جیغ زدم و گربه ترسید و دوید توی کمدم و ....
من حست رو میفهمم کاملا.