.

ای خدای پاک و بی انباز و یار
دستگیر و جرم ما را درگذار

سلام
مرا آبان صدا بزن..
مرز خیال ..رویا ..واقعیت ...مشخص نیست ..
گاهی تمرین نوشتن است ..فقط ..

بایگانی
پیوندها

 

چند سال است  از چند روز مانده به تولدم اهنگ یه روزی می اد خواجه امیری را گوش می دهم ...

دلم برای اون شبی که تولدم ،کهف شهدا بودم و تو تاریکی با ف این اهنگ را گوش دادیم و گریه کردم ، تنگ شده ..

تا قبل از شروع بیست و هفت سالگی...اولین وکالت ام را گرفتم ..اولین دعوا را برده ام ..طعم شیرین اولین حق الوکاله را چشیدم ..

تا قبل از شروع بیست و هفت سالگی...شکست را تجربه کردم ..گریه کردن و تنهایی راه رفتن را تجربه کردم ..

تا قبل از شروع بیست و هفت سالگی ...من درد زندگی را فهمیدم .دور شدم از خدا .نزدیک شدم.گم شدم.بی کس شدم.اما خدایا تو تمام درد ها را دیدی ..

این مدت  جمعه ها کوه رفتم و دیگه همایون شجریان گوش ندادم ...

از خودم بابت درس نخوندم راضی نیستم ولی بابت زنده بودن ام از خودمم ممنونم ...

تو سریال فرندز جویی واسه سی سالگی تمام بچه ها بغض می کرد ..حالا حس من است که دلم می خواهد از این روز فرار کنم ..

 

پ ن : تب دارم و سرما خوردم شدید ..برای خودم سوپ درست کردم ...دلم بارون می خواهد ..همین ..

 

۱۷ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۱۸ مهر ۹۸ ، ۱۷:۵۴
آبان
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۳ مهر ۹۸ ، ۱۶:۰۲
آبان

هوا یه جوری پاییزه که ادم دلش می خواهد یکی را داشته باشه باهاش راه بره ..

بعد بشینه کنار رودخونه یه چایی داغ بخوره 

چیه این ادمیزاد دوپا ..که همیشه دلش چیزهایی را می خواهد که نداره 

پاشدم یه نسکافه درست کردم زل زدم به جزوه جرم شناسی 

موافقین ۱۳ مخالفین ۰ ۱۰ مهر ۹۸ ، ۱۷:۵۰
آبان

هی فکر می کنم ..هی اشک میریزم ...با خودم حرف میزنم 

اینجا هم نمی تونم حرف بزنم ...چه زندگی کوفتی دارم 

موافقین ۲ مخالفین ۲ ۰۴ مهر ۹۸ ، ۲۰:۲۵
آبان
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۴ مهر ۹۸ ، ۱۸:۰۲
آبان

دختره با دوست پسرش و مادرش اومده دفتر که از دوست پسر قبلی شکایت کند .

هفته دیگه هم نامزدی با دوست پسر جدید بود 

یک نسخه وسیع از روانپزشک معروف شهر هم برای حال بد خودش داشت و راستش دختره ته خیلی چیزها بود 

فکر کردم چطوری می تونه اینقدر زرنگ باشه .یا شاید چقدر بلده ..یا شاید چطوری این قدر خوشبخت و دوست داشتنی است که طرف با علم به تمام اتفاقات عجیب گذشته می خواهد باهاش ازدواج کند . 

پ ن : قیافه اش معمولی بود 

۱۲ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۹۸ ، ۲۰:۳۰
آبان

نشستم و نگاه می کنم که اتفاقی که نمی خواستم ..بیافتد ...

یه وقت هایی هیچ راهی نیست .

خدایا چی کار کنم ...

خدایا معجزه مال همین حالا است ...

من می ترسم ...و حتی دلم برای خودم می سوزد ....

 

موافقین ۷ مخالفین ۱ ۲۸ شهریور ۹۸ ، ۱۹:۰۷
آبان

هیچ وقت سریال ستایش را ندیدم اما امشب باتیتراژ پایانش گریه کردم 

الکی ها ...الان توانایی این را دارم که باهرچی بزنم زیر گریه 

راست راستش اینه که هیچ وفت روز های خوب نمیرسه ...

من راه درست رفتم ...سعی کردم مرد باشم..نامرد بود ....من باختم ..

موافقین ۵ مخالفین ۳ ۲۶ شهریور ۹۸ ، ۲۲:۱۷
آبان

به بهانه این خبر ( خود سوزی دختری جوان مقابل دادگاه انقلاب - ورزشگاه )

یک : کذب یا حقیقت خبر را اطلاعی ندارم اما اصل حرف ام چیز دیگری است.

 دو : روز هایی که تو شعبه اقای ک بودم ، دختری  امده بود به جرم پوشیدن لباس پسرانه برای ورود به ورزشگاه ، این امر جرم انگاری مستقل نشده است ولی به جرم بی حجابی محکوم به پرداخت  یک میلیون جزای نقدی شد . من دختری را دیدم که عاشق فوتبال بود با سابقه ورود به ورزشگاه ازادی ، که برایش قرار صادر شد . 

وقتی فهمید یک میلیون جزای نقدی محکوم شده گریه کرد و بیان کردحقوق یک ماه ام یک میلیون است ....

من پدر پیری را دیدم که گفت وقتی دختر بیست و هفت ساله ام  دوست دارد فوتبال ببیند چه کنم . 

راستش را بخواهید . من هیچ کدام را قبول ندارم نه جرم انگاری بی حجابی را که راهش این نیست نه  ورود به ورزشگاه را تحت عنوان بی حجابی. مسئله ای که می توانست به سادگی حل شود این روزها تبدیل شده است به معضل ، به جرم . من هیچ وقت فوتبال نمی بینم ولی ادم ها حق انتخاب  دارند . 

..............................

پیشنهاد فیلم : The Children Act 

..................

این  شب ها  برای هم دعا کنیم . 

در روزهای عزاداری غیر از گریه چه کرده اید ؟ ایا اندیشه اید که چگونه به  امام حسین (ع) یاری برسانید ؟

............

کیف بنیت نفسک ؟ جرحا علی جرح  (چگونه خودت را ساختی ؟ زخم به زخم !)

۷ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰ ۱۷ شهریور ۹۸ ، ۱۷:۳۵
آبان

از ساعت ۵ صبح نخوابیدم . مدل خوابیدنم ریخته بهم . دیروز نشستم فیلم عرق سرد دیدم و پایان فیلم گریه کردم . زندگی من خیلی بدتر بود . چه روزهایی پشت درب محضر التماس نکردم که میبخشم ...اولش شرط خودش این بود بعد چند روز بهانه و بازی شروع شد .از خیلی ها خواستم کمک کنند ...خیلی ها حرف زدند ...اما امضا نکرد و تا همیشه دردش موند ..من حمایت هیچ کس نداشتم ..تو اتوبوس تهران به اصفهان گریه کردم و سط گریه هام خوابم برد ..چی کشیده بودم ....چقدر تو کهف شهدا ..تو گلستان شهدا التماس کردم ...نشد ...می خواهم قهر کنم خدایا ..بلکه نازم بکشی ...این بنده ات پرتوقع است ..اما جز تو کسی نداره ...

اعتراف می کنم زبان خوندنم به شدت افتضاح پیش رفت چون حال دلم خوب نیست . چند روز پیش رفتم دفتر دکتر خ ..استاد ارشدم ..دوسال بود ندیده بودمش ..از دکتر ف جریان حال بدم را می دونست ..پرسید چی شد اخرش ...فقط اشک هام نگه داشته بودم تا برسم پارک مطالعه ...تا راحت گریه کنم ...اینکه اشک هام تمام نمیشن عجیبه ..خدایا روا نبود که دل من خون باشه ..دل اونا پر از شادی ...دارم بلند بلند فکر می کنم ...خدایا می دونم غر می زنم اما تو خدایی دیگه ..یه ذره بغلم کن

 

۱۳ نظر موافقین ۱۵ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۹۸ ، ۰۸:۰۸
آبان