.

ای خدای پاک و بی انباز و یار
دستگیر و جرم ما را درگذار

سلام
مرا آبان صدا بزن..
مرز خیال ..رویا ..واقعیت ...مشخص نیست ..
گاهی تمرین نوشتن است ..فقط ..

بایگانی
پیوندها

هوا یه جوری پاییزه که ادم دلش می خواهد یکی را داشته باشه باهاش راه بره ..

بعد بشینه کنار رودخونه یه چایی داغ بخوره 

چیه این ادمیزاد دوپا ..که همیشه دلش چیزهایی را می خواهد که نداره 

پاشدم یه نسکافه درست کردم زل زدم به جزوه جرم شناسی 

موافقین ۱۳ مخالفین ۰ ۱۰ مهر ۹۸ ، ۱۷:۵۰
آبان

هی فکر می کنم ..هی اشک میریزم ...با خودم حرف میزنم 

اینجا هم نمی تونم حرف بزنم ...چه زندگی کوفتی دارم 

موافقین ۲ مخالفین ۲ ۰۴ مهر ۹۸ ، ۲۰:۲۵
آبان
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۴ مهر ۹۸ ، ۱۸:۰۲
آبان

دختره با دوست پسرش و مادرش اومده دفتر که از دوست پسر قبلی شکایت کند .

هفته دیگه هم نامزدی با دوست پسر جدید بود 

یک نسخه وسیع از روانپزشک معروف شهر هم برای حال بد خودش داشت و راستش دختره ته خیلی چیزها بود 

فکر کردم چطوری می تونه اینقدر زرنگ باشه .یا شاید چقدر بلده ..یا شاید چطوری این قدر خوشبخت و دوست داشتنی است که طرف با علم به تمام اتفاقات عجیب گذشته می خواهد باهاش ازدواج کند . 

پ ن : قیافه اش معمولی بود 

۱۲ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۹۸ ، ۲۰:۳۰
آبان

نشستم و نگاه می کنم که اتفاقی که نمی خواستم ..بیافتد ...

یه وقت هایی هیچ راهی نیست .

خدایا چی کار کنم ...

خدایا معجزه مال همین حالا است ...

من می ترسم ...و حتی دلم برای خودم می سوزد ....

 

موافقین ۷ مخالفین ۱ ۲۸ شهریور ۹۸ ، ۱۹:۰۷
آبان

هیچ وقت سریال ستایش را ندیدم اما امشب باتیتراژ پایانش گریه کردم 

الکی ها ...الان توانایی این را دارم که باهرچی بزنم زیر گریه 

راست راستش اینه که هیچ وفت روز های خوب نمیرسه ...

من راه درست رفتم ...سعی کردم مرد باشم..نامرد بود ....من باختم ..

موافقین ۵ مخالفین ۳ ۲۶ شهریور ۹۸ ، ۲۲:۱۷
آبان

به بهانه این خبر ( خود سوزی دختری جوان مقابل دادگاه انقلاب - ورزشگاه )

یک : کذب یا حقیقت خبر را اطلاعی ندارم اما اصل حرف ام چیز دیگری است.

 دو : روز هایی که تو شعبه اقای ک بودم ، دختری  امده بود به جرم پوشیدن لباس پسرانه برای ورود به ورزشگاه ، این امر جرم انگاری مستقل نشده است ولی به جرم بی حجابی محکوم به پرداخت  یک میلیون جزای نقدی شد . من دختری را دیدم که عاشق فوتبال بود با سابقه ورود به ورزشگاه ازادی ، که برایش قرار صادر شد . 

وقتی فهمید یک میلیون جزای نقدی محکوم شده گریه کرد و بیان کردحقوق یک ماه ام یک میلیون است ....

من پدر پیری را دیدم که گفت وقتی دختر بیست و هفت ساله ام  دوست دارد فوتبال ببیند چه کنم . 

راستش را بخواهید . من هیچ کدام را قبول ندارم نه جرم انگاری بی حجابی را که راهش این نیست نه  ورود به ورزشگاه را تحت عنوان بی حجابی. مسئله ای که می توانست به سادگی حل شود این روزها تبدیل شده است به معضل ، به جرم . من هیچ وقت فوتبال نمی بینم ولی ادم ها حق انتخاب  دارند . 

..............................

پیشنهاد فیلم : The Children Act 

..................

این  شب ها  برای هم دعا کنیم . 

در روزهای عزاداری غیر از گریه چه کرده اید ؟ ایا اندیشه اید که چگونه به  امام حسین (ع) یاری برسانید ؟

............

کیف بنیت نفسک ؟ جرحا علی جرح  (چگونه خودت را ساختی ؟ زخم به زخم !)

۷ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰ ۱۷ شهریور ۹۸ ، ۱۷:۳۵
آبان

از ساعت ۵ صبح نخوابیدم . مدل خوابیدنم ریخته بهم . دیروز نشستم فیلم عرق سرد دیدم و پایان فیلم گریه کردم . زندگی من خیلی بدتر بود . چه روزهایی پشت درب محضر التماس نکردم که میبخشم ...اولش شرط خودش این بود بعد چند روز بهانه و بازی شروع شد .از خیلی ها خواستم کمک کنند ...خیلی ها حرف زدند ...اما امضا نکرد و تا همیشه دردش موند ..من حمایت هیچ کس نداشتم ..تو اتوبوس تهران به اصفهان گریه کردم و سط گریه هام خوابم برد ..چی کشیده بودم ....چقدر تو کهف شهدا ..تو گلستان شهدا التماس کردم ...نشد ...می خواهم قهر کنم خدایا ..بلکه نازم بکشی ...این بنده ات پرتوقع است ..اما جز تو کسی نداره ...

اعتراف می کنم زبان خوندنم به شدت افتضاح پیش رفت چون حال دلم خوب نیست . چند روز پیش رفتم دفتر دکتر خ ..استاد ارشدم ..دوسال بود ندیده بودمش ..از دکتر ف جریان حال بدم را می دونست ..پرسید چی شد اخرش ...فقط اشک هام نگه داشته بودم تا برسم پارک مطالعه ...تا راحت گریه کنم ...اینکه اشک هام تمام نمیشن عجیبه ..خدایا روا نبود که دل من خون باشه ..دل اونا پر از شادی ...دارم بلند بلند فکر می کنم ...خدایا می دونم غر می زنم اما تو خدایی دیگه ..یه ذره بغلم کن

 

۱۳ نظر موافقین ۱۵ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۹۸ ، ۰۸:۰۸
آبان

صبح دنبال کارهام بودم 

کارت ویزیت ها و سربرگ ام تحویل گرفتم ...

عصر به خانم خ زنگ زدم و گفتم کارش را انجام دادم 

شب رفتم خرید ...و چیزی ک نیازش داشتم و چیزی که نیاز نداشتم خریدم 

به میم پیام دادم ...دعوا کرد ...هنوز سفره ...

و والان دلم گرفته ..و اشک هام داره میریزه ....خستم ...همین ..

از هیچی لذت نمیبرم ..

خدایا اضطرار چیه جز حال من ....

پس کو معجزه ..

امشب دلم از کرخه تا راین است ...که بیاستم کنار راین و بلند بلند باهات حرف بزنم ...

صبح اش تو خونه تو بیدار شم ..بغل ام کنی ...بیا پیش خودت ...

خدایا لاتقنطوا من رحمه الله ....خدایا ...بغلم کن یکم ...

موافقین ۱۵ مخالفین ۰ ۰۶ شهریور ۹۸ ، ۰۰:۳۵
آبان

برای اولین بار  نقش حنا زدم . یک برگ ساده ...نگاهش می کنم و غرق میشم تو رویاهایی که داشتم و دیگه ندارم ...

 

مثل یک کلاف سردرگم بهم پیچیده ام ...

دلم می خواهد به جای نگرانی بابت زندگی و کار و زبان و مشکلات مالی و عاطفی ..نگران این بودم که بچه ام کدوم مدرسه ثبت نام کنم یا فردا ناهار چی بپزم ...

 

پ ن :چرا چاپخانه ها زیر 1000 برگ سفارش نمی گیرند....چقدر هزینه چاپ گرون شده ...

پ ن : دوست ندارم عکس بگیرم ..احساس می کنم ..پیر شدم ...

موافقین ۸ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۸ ، ۲۱:۰۶
آبان