.

ای خدای پاک و بی انباز و یار
دستگیر و جرم ما را درگذار

سلام
مرا آبان صدا بزن..
مرز خیال ..رویا ..واقعیت ...مشخص نیست ..
گاهی تمرین نوشتن است ..فقط ..

بایگانی
پیوندها

به صدای خودم گوش می دهم و فکر می کنم چقدر زجر کشیدم .چقدر غم تو کلماتم هست که تو نفهمیدی ..

عین اعتقاد داره که من خودم خوب جمع کردم .اما واقعا این طور نیست.ادم های اطرافم خبر ندارند که من چقدر شکننده شدم .چقدر خسته ام .دیشب وقتی دوباره ازم پرسیدی چرا درس نمی خونی،گفتم خستم .گفتم هیچ کدوم شما نمی فهمید وقتی میگم خستم.یعنی چی ،یعنی که کوه روی شونه هام هست .یعنی یه زخم خونی ...

عکس ات را دیدم .زدم زیر گریه.بازی تکراری خانواده تو و بازهم شکست روحی من ...

قبول : شما از من قوی ترید.من ادم جنگیدن نیستم .... شروع امسالم ، اغاز پایان تو بود .


از دست ادم ها خستم .از مثلا دوستم میم که فکر می کنه من خیلی خوشبختم .از مادر میم که پشت تلفن بهم میگه شما نمی فهمید.میم داره چه دردی را میکشه ...از حرف های خودش و مادرش دلخورم ..میم میگه حلال ام کن ...گفتم مهم نیست ..اما مهم بود ..


سخنرانی های دکتر شیری را گوش می کنم و گریه می کنم ...

دلم می خواهد  اموزش بهار پس جدایی عاطفی و طلاق را بخرم اما فعلا نمی دونم با توجه به هزینه اش آیا واقعا تاثیر گذار است ...

کسی تجربه استفاده از این جوری فایل ها را داره ؟ 


پ ن : فیلم به وقت شام را دیدم ..بسی مزخرف بود ..

گیم اف ترونز فصل هفت داره تمام میشه ...

کتاب رهش امیر خانی دو ماه است که زل زده بهم ..منم بهش زل می زنم و نمی خونمش ...

برای مضراب :  من رمزت را ندارم 

فامیل دور ...برات عیدی داده ..به رسم هرسال ...

خدایا ..نگام کن ...


۱۶ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۸ فروردين ۹۷ ، ۱۹:۵۳
آبان

خدایا قدرتشو بهم بده که تمام کنم ....دارم میشکنم ....

موافقین ۶ مخالفین ۲ ۲۶ اسفند ۹۶ ، ۱۰:۴۳
آبان
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۱ اسفند ۹۶ ، ۲۰:۰۹
آبان
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۵ اسفند ۹۶ ، ۱۶:۰۸
آبان
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۸ اسفند ۹۶ ، ۱۷:۰۶
آبان


زدست جور تو گفتم زشهر خواهم رفت
به خنده گفت که حافظ برو که پای تو بست 
سه شنبه روز مهمی است ...
درست است که تو نیستی و نبودنت ،بدجوری این دفعه به چشم میاد..
اما به جای تمام نبودن ها دلم خوش است به خدایی که هست ..

هربار موقع خریدن بلیط دلم میگیرد ..نیاز داشتم بودی ..
فقط برای اینکه دلم گرم شود ...
برایم دعا کنید .
پ.ن :هفت خان استخدام 

موافقین ۱۳ مخالفین ۰ ۲۳ بهمن ۹۶ ، ۱۹:۵۲
آبان

وسط تمام بغض ها ...وسط تمام اشک ها ...

خدایا دوست دارم  ...شکرت به خاطر همه چی ..شکرت به خاطر خبر خوب امروز ...




موافقین ۲۰ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۶ ، ۲۰:۳۵
آبان

خدایا وقتی کسی نازم را نمی خره تو چرا نازم را نمیکشی ...

خدایا چقدر دورم  که هرچی میدوم نمیرسم 

۲۶ دی ۹۶ ، ۲۲:۱۸
آبان

یه جایی خوندم که عالمی واسه اینکه به دختری که دیده بود فکر نکنه انگشت هاشو را روی اتیش می گرفت تا بسوزه و دردش باعث شه حواسش پرت شه ..

من دلم خیلی سوخته اونقدر که دیگه روی اتیش فقط بوی دود میده ...

نمی دونم فکر کردن به تو حرومه یا حلال اما نمی دونم باید چه کار کنم که بهت فکر نکنم که بغض نکنم که گریه نکنم ..قاعدتا یه جایی ادم باید اشکش تمام شه ..سرد شه بمیره . التماس و گدایی عشق و نکنه ....خستم ...از این همه نرسیدن ..از این همه دست خالی بودن ..هیشکی نمی دونه چقدر ضعیفم ..از پا افتادم ..از چشم افتادم ...

وبلاگه خودمه ..می خواهم توش ناله کنم خوشت نمیاد نخون ‌..

۲۳ دی ۹۶ ، ۲۰:۰۴
آبان

نگاهشون کردم و دعا کردم که آشتی کنند ..

بعد ماه ها نشسته بودن کنار هم و میم گریه می کرد . از من خواسته بود ان دورها باشم که اگر اتفاقی افتاد تنها نباشد ،دلم نمی خواست انجا باشم ..اما بودم .. من با میم خیلی حرف زده بودم  که یه فرصت دوباره به زندگی اش بده ولی همسرش بد جوری تلاش های من و نابود کرد ...

زنگ زدم نون .خوشحال بود..به همین سادگی نون امشب جواب بله را داد.بعد دو جلسه حرف زدن،تصمیم گرفتند عقد کنند ...

دو تا از بهترین دوستانم تصمیم دارند به طور سریعی عقد کنند و من به وضوح احساس کردم که اگر حرفی بزنم متهم می شوم به حسادت .ادم وقتی شکست می خورد.باید مواظب خیلی چیزها باشد.خوشحالم و دعا می کنم بهترین را خدا برایشان فرستاده باشد . 


احساس درماندگی می کنم .احساس ترس ...احساس تنهایی ..و فقط دلم خواست بودی ...

۱۸ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۱۶ دی ۹۶ ، ۱۹:۳۷
آبان