.

ای خدای پاک و بی انباز و یار
دستگیر و جرم ما را درگذار

سلام
مرا آبان صدا بزن..
مرز خیال ..رویا ..واقعیت ...مشخص نیست ..
گاهی تمرین نوشتن است ..فقط ..

بایگانی
پیوندها


گفت همیشه پای یک زن در میان است ...وسط هر پرونده جنایی ،ذهنش می رود دنبال یک زن ...دنبال حضور یک زن ...
فکر کردم چقدر این نگاه درست است؟
چند هفته پیش مردی از پشت بام پرت شد پایین ..پرت شد یا انداخته شد ! کشته شد یا مرد ؟..پرونده باز است و زنی همیشه متهم است ...!
اقلیما زنی است وسط داستان هابیل و قابیل ،حوا زنی است با سیب سرخ!...همیشه پای یک زن در میان است !
..................
جمعه  ها حوالی ساعت 1 زیر پنجره ، آواز می خواند...اوایل سرم را از پنجره بیرون می کردم و چشم هایم را می بستم،هیچ زمانی آکاردئون ساز خوش آهنگی برایم نبود حتی صدای آن پسر هم خوب نبود..اما خواندنش زندگی داشت ..یک جورایی کوچه پر میشد از زندگی ..بعد پنجره های ساختمان روبه رو باز می شد و اسکناس هایی که تو هوا می رقصید ...میوه ها و شیرینی هایی که از پتجره رها می شد ...
به تقویم من دوماه است که کسی تو این کوچه اواز نخوانده ...
......................................................
زنگ در خانه را که زدند زنی پشت ایفون لبخند می زد..نان آورده بود..نان نذری..یک قرص نان..
بوی نان داغ در وجودم دوید.
.......................................
نگار جان لطفا  ادرس  وبلاگت را برام بذار ...
۳۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱ ۱۰ تیر ۹۴ ، ۱۳:۴۰
آبان

فرزندانم از من به شما نصیحت 

فیلم چند متر مکعب عشق را ببینید ...پایان فیلم قابل تصور نبود ...پر از عشق ..

موافقین ۹ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۴ ، ۰۰:۳۶
آبان

حسبنا الله و نعم الوکیل نعم المولی و نعم النصیر

برای بهترین دوست مجازی ام 


موافقین ۸ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۴ ، ۲۳:۲۱
آبان

هیچ چیز ناجور تر از زندگی کردن در حالت ِ انتظار نیست..

لودویگ ویتگنشتاین


مصاحبه را رفتم . ...


موافقین ۱۰ مخالفین ۰ ۰۴ تیر ۹۴ ، ۱۶:۴۵
آبان

نمی دونم برای مصاحبه دانشکده علوم قضایی مانتو خال خالی بپوشم یا  گل گلی ! 

چهارشنبه هفته بعد مصاحبه دارم ...
اخرین باری که مصاحبه رفتم چهار سال پیش،مصاحبه امام صادق بود که رد شدم...آن موقع هم ماه رمضان بود 
قضاوت و وکالت دو مسیر جدا است ...
من ایستاده ام بین دو مسیر ..حقوق شرکت ها ..یا جزا و جرم شناسی ...جرم شناسی را دوست دارم ..اما هزار اما اگر وجود دارد ...

راستش را بخواهید نمی دانم ..نمی دانم چه کاری بهتر است ..قضاوت ..وکالت ...
راست راستش ،  گزینه سوم و چهارمی هم وجود دارم ..گرینه سوم را حذف می کنم اما گزینه چهارم را اینجا نمی نویسم .....
دلم  گزینه چهارم را می خواهد ..دعا کنید برایم تو ماه رمضان ..که بشود ...که بشود ..
۳۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۹ خرداد ۹۴ ، ۱۹:۴۴
آبان
چیزی اینجا جا مانده است ...درست توی اتاق ....
ادم ها موبایلشان را باخودشان می برند ..کت و کیف شان را ..
اما عطر هایشان همیشه جا می ماند ...صدایشان جا می ماند ..
صدای تو در اتاقم مانده ...


موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۴ خرداد ۹۴ ، ۱۶:۴۰
آبان
3 ساعت و 45 دقیقه است که مانده ام حیران ....
اینکه ادم گوینده یک خبر بد باشد حس مزخرفی است ...
جواب اس ام اس هایش را نمی دهم ..نمی دانم چطور یک خبر بد را برایش بگویم ...بنویسم متاسفم !...
من  که می دانم بعد از ان خبر ساعت ها گریه خواهد کرد ....چه کنم ...!
صبر کرده ام که گوینده خبر من نباشم ..نامردی است اینکه او را در انتظار گذاشته ام ؟
مثل دویدن تو مسابقه دو بود ...گفته بودند سه نفر اول برنده اند اما حالا زده اند زیر حرفشان   .......



اسم عکاس هدر را یادم نمی اید ..حدس می زنم خانوم هدی رستمی بودند ...اگر کسی اسم عکاس را یادش بود بنویسد ..ممنون ..
بعدا نوشت :..هدر عوض شد دوباره ..ببخشید دیگه ! بعد از امتحان هایم  یک هدر درست و حسابی انتخاب می کنم :)
۱۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ خرداد ۹۴ ، ۱۸:۰۵
آبان

خوش حالم مثل یک پرنده ...

احساس سبکی می کنم بعد از این همه مدت یک خبر خوب ..یک خبر خیلی خوب ...

خدایا شکرت ...شکرت ...


موافقین ۷ مخالفین ۰ ۱۷ خرداد ۹۴ ، ۱۵:۵۲
آبان
ادم ها بی نهایت تغییر می کنند
 انقدر تغییر کرده بود  که اگر خودش را معرفی نمی کرد نمی شناختمش ..این ها به خاطر این نمی گویم که بینی اش را عمل کرده بود ..یا اینکه موهایش را فر کرده بود ..و نه حتی  به خاطر رنگ موهایش ...
مشکل این بود که چشم هایش برایم اشنا نبود ...می فهمی !نمیشناختمش ..
حتی خندیدن هایش هم تغییر کرده بود ...دلم برایش تنگ شده بود !
۱۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۴ خرداد ۹۴ ، ۲۳:۱۵
آبان
میلادش مبارک ....
امسال دستم خالی است ...و منتظرم باران ببارد ...
موافقین ۶ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۹۴ ، ۲۲:۵۶
آبان