.

ای خدای پاک و بی انباز و یار
دستگیر و جرم ما را درگذار

سلام
مرا آبان صدا بزن..
مرز خیال ..رویا ..واقعیت ...مشخص نیست ..
گاهی تمرین نوشتن است ..فقط ..

بایگانی
پیوندها

من از رابطه های نصفه و نیمه بدم می آید  ،از خاطراتی که می چسبد به گلو بدم می اید ،از حرف هایی که نگفته میماند...آدم ها با خاطراتشان چه کار می کنند ؟ بعد از طلاق چه طوری دوباره پیراهن چهارخانه می پوشند ،چه طوری عطرها را بو می کنند؟آدم ها بعد از خروج از یک رابطه نصفه چه طوری قدم می زنند و از بارون و عطرش حرف می زنند..!

آدم ها خاطراتشون را چی کار میکنند ؟! 

من از انتظار بدم می آید ،از بی پایانی بدم می آید ..لطفا پایان رابطه هاتون نقطه بگذارید،هیچ چیز جا نگذارید ،صدایتان را ،حرف هایتان ،چهارخانه های لباستان را،نگین انگشترتان ،همه را از خاطر آدم بردارید ..

فیلم های فرهادی خوب است،خیلی ..اما من از دیدنش زجر می کشم،از بی پایان ماندنش ،از تمام نشدن آدم هایش ..

من دلم هپی اند می خواهد ..درست مثل فیلم های قدیمی فارسی،دلم پایان خوب می خواهد !

.....

 پیشنهاد :  فرزندانم کتاب بیشعوری را بخوانید ...

دلم می خواست پی دف کتاب را برای خیلی ها بفرستم ..اما نمی شود !

عنوان : a bitter end is better than Endless bitterness :یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی به پایانه 


۲۸ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۲۶ مرداد ۹۴ ، ۲۲:۵۹
آبان


 

 

عکس : خودم :))

موافقین ۲۲ مخالفین ۰ ۲۴ مرداد ۹۴ ، ۲۰:۰۱
آبان



بازارچه ای بود که جوان ها غرفه اجاره می کنند و کارهایشان را می فروشند ..مانتو ،دستبند و مجسمه و...دختر با مانتو گل گلی و موهای بافته منتظر بود  ...پسر که رد شد با تامل به دنبالش رفت و وسایلش را پرت کرد روی زمین، پسر برگشت و نگاه کرد ؟، دخترگفت ..تو اینجایی؟ چه جالب که دیدمت ...میشه کمک کنی ؟ 
فکر کردم دختر چقدر  عالی ،اتفاقی را که می خواست ساخت ..اتفاق ،اتفاقی نیست ..!
.....................................
مسلمان شد... بعد از 35 سال زندگی،از وسط اروپا ، زندگی اش را در دوتا چمدان ریخت ، اولش  آمد، فارسی یاد بگیرد اما حالا شهادتین گفت ، چقدر دلم می خواست فرانسه می فهمیدم که برایم بگوید خدا را چگونه فهمید  ...
............
گفت : حیف تو است ، تمام بعدظهر فکر کردم و از خودم پرسیدم حیف من است ؟.جوابی نداشتم ....! .......
فکر کردم چقدر دلم یک ارامش بی نهایت می خواهد ..چقدر دلم چیزی را می خواهد ...
چقدر دلم خوب بودن می خواهد ...چقدر دلتنگم ...

 عکس : گلدانم گل داده و شده دلخوشی این روزهایم ،برای گل هایش عاشقانه می خوانم  ..

پیشنهاد : چرا رفتی همایون شجریان ..جان می دهد برای گریستن ..!
 
می دانم آشوب و پراکنده نوشتم ..ببخشید ...
۲۹ نظر موافقین ۹ مخالفین ۰ ۲۲ مرداد ۹۴ ، ۰۰:۲۸
آبان

  • خدا که فقط متعلق به آدم‌های خوب نیست،خدا ، خدای آدم‌های خلاف‌کار هم هست و فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی‌گذارد فی‌الواقع خداوند اندلطافت  اندبخشش اند بیخیال‌شدن و اند چشم‌پوشی و اند رفاقت است.
  • رفیق خوب و با مرام همه چیزش را پای رفاقت می‌گذارد. اگر آدم‌ها مرام داشته باشند هیچ‌وقت دزدی نمی‌کنند ولی متأسفانه بعضاً آدمها تک‌خوری می‌کنند و این بدِ روزگار است ...
  • بایستی ما یک فکری به حال اهلی‌شدن آدم‌ها بکنیم اهلی‌کردن یعنی ایجاد علاقه‌کردن و این تنها راه رسیدن به خداست و خیلی هم مهم است..( فیلم مارمولک )
  • ..خدایا ....
موافقین ۱۳ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۴ ، ۱۴:۰۰
آبان

تلفن را قطع کردیم

دست‌هایم بوی تو را می‌داد.

شاعر : بهنام شوشتری 

1- یک جایی خوانده ام ادم ها نه به اندازه وبلاگشان غمگین اند و نه به اندازه اینستاگرام خود شاد ....

حرفش به نظرم درست بود ..(با تشکر از راحنا : اینجا )

2- برنامه خندوانه ، جناب خان ..احلام ...

این برنامه دوست دارم ..ادم هایی که می خندانند...:)..فیلم های غمگین را تعطیل کنید ،بخشی از شادی را به زندگی خودتان برگردانید ..مشکلات حل نمی شود ولی روحیه ادم خوب می شود ..

3 - روزهای خوبی است میشه دعا کنید خوب بماند ؟ انرژی مثبت ..

4- دلم نمی آید درخواست فارغ التحصیلی ام را در سامانه گلستان ثبت کنم ،یک جورایی دلم برای ان 4 سال تنگ شده

پیشنهاد : قدم زدن با ....

۲۶ نظر موافقین ۸ مخالفین ۱ ۱۳ مرداد ۹۴ ، ۰۹:۴۰
آبان


تمام اصل های حقوق بشر را خوانده ام 

وجای یک اصل را خالی یافتم 

واصل دیگری به آن افزودم 

عزیز من 

اصل سی و یکم :

هر انسانی حق دارد هرکسی را که می خواهد دوست داشته باشد .

پابلو نرودا 

هوس کرده ام بروم شالگردن ببافم ...یک شالگردن بلند ..وسط مرداد ....

و من ادمی هستم که تا به حال شالگردن نبافته ....

.........................................................

دفترچه های تلفن همراه چه ظلمی به ادم ها می کند

قبل تر ها آدم ها شماره آدم های مهم زندگی شان را،آدم های دوست داشتنی زندگی شان را  ،حفظ می کردند.بعد تو باجه های زرد رنگ تلفن عمومی سکه می انداختند و حرف می زدند ،اما حالا آدم ها اتکا می کنند به گوشی موبایل ..

تصور کنید روزی را که قرار مهمی دارید ،گوشی موبایلتان را جا گذاشته اید و مانده اید بی شماره تلفن ،قرار شما کنسل می شود!به همین سادگی .....انکار نمی کنم که تکنولوژی خوب است اما حواسمان باشدبه خیلی چیزها ...


پیشنهاد : عمیق لبخند بزن ....


۳۳ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰ ۰۷ مرداد ۹۴ ، ۲۳:۳۲
آبان

خودکار توی فنجان 

قاشق به روی کاغذ 

زیبایی ات حواس مرا پرت می کند !

عمران صلاحی 


کودکش را به اغوش کشیدم ..نوزادها بیشتر از هرچیزی به ادم حس زندگی میدهند...شناسنامه اش را هنوز نگرفته اند..

می خواهند فامیلشان را عوض کنند ..چرا ! چون فامیلشان بی کلاس است ،بی کلاس بودن به این معنا نیست که این فامیل معنای خوبی ندارد ...

قبول دارم که نام کودک روی شخصیت او تاثیر دارد اما عوض کردن فامیل به بهانه بی کلاسی را نمی فهمم ...

استدلالش این بود که شان و احترام او با عوض کردن فامیلش بیشتر می شود ..

فکر کردم شان ادمی به نام نیست ..به رفتار است ،بی کلاس بودن استدلال نیست ،بهانه است !...

...............................

بعد از سحر نخوابیدم و فکر کردم و دلتنگ شدم .برخی از دلتگی ها ،حس خوب به ادم میدهد،حس امید، زندگی و تمام واژگان خوب ، دلم می خواهد بروم برای خودم یک گلدان بخرم و بعد برای قد کشیدنش ذوق کنم ،برای نور آفتاب و آب  ،دلواپس شوم .به یقین گیاهان عاشقان نورند 

...

پیشنهاد: دیدن  پیج اینستا گرام صابر ابر  است ..عکس هایش زندگی دارد ..روح دارد ...



۳۴ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۴ ، ۰۶:۲۶
آبان
دستمال را برداشتم و تمام شیشه ها را پاک کردم ...
جا رو کشیدم بعد تی کشیدم و تمام پله ها را جارو کردم ،کتاب های کتابخانه را از نو چیدم ..
بعد زیر دوش آب گرم گریه کردم ...
یک روز میم برایم نوشت که هروقت حالت بد بود ،خانه را تمییز کن،ظرف بشور ... خندیده بودم ،ولی امتحان کردم ..
هیچ چیز حل نشد..مشکلی حل نشد..اما آرام شدم..آرام شدم...
دیشب دلم می خواست تمام ظرف ها را از نو بشورم...دیشب دلم می خواست تمام شهر را  از نو پاک کنم ..
مشکلی حل می شد ؟ نه !اما آرامم می کرد ..چراغ ها را خاموش کردم ...هیچ چیز سرجایش نبود ، به آسمان نگاه کردم دلم به اندازه یک شهر گرفته بود،زندگی شبیه فیلم هندی نبود که دستم را بگذارم روی قلبم و بگویم ALL IS  WELL ...

عنوان :پایان عصر معجزات است      و من هنوز در انتظار عشق       نشسته ام     شاعر :فریبا عبدی


۲۲ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۴ ، ۱۲:۴۹
آبان

نازنیم !

با مسافری که می اید 

سرزمین بی طرفی برایم بفرست 

و پرچمی سفید 

و پیراهن نازک گلداری 

با بوی خلیج ناآرام فارس 

برای اقیانوس ارامی 

که مثل چشم های تو تنها است ..روجا چمنکار 

موافقین ۹ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۴ ، ۱۲:۳۱
آبان

تو رفته ای ......و در میز سوم کتابخانه جا مانده ای ...در مسیر گروه حقوق جا مانده ای ..

اخرین تصویرت ،تو عکس های جشن فارغ التحصیلی جا مانده

..تو عکس پروفایل ات جامانده ای ...تصادف ادم ها را میبرد..

به مادرت فکر می کنم ...به چشم هایت ..به دست هایت فکر می کنم .به تو فکر می کنم ..به چهار سالی که گذشت و باورم نمی شود ..تو رفته ای ...  ومن هنوز نمیدانم چگونه باید از مرگ ..از تصادف ..بنویسم ...

..همکلاسی ام ..رفته است ... انا لله و اناالیه راجعون ..



موافقین ۹ مخالفین ۱ ۱۲ تیر ۹۴ ، ۰۰:۱۱
آبان