.

ای خدای پاک و بی انباز و یار
دستگیر و جرم ما را درگذار

سلام
مرا آبان صدا بزن..
مرز خیال ..رویا ..واقعیت ...مشخص نیست ..
گاهی تمرین نوشتن است ..فقط ..

بایگانی
پیوندها

قرار بود امروز تحلیف باشد .قسم بخوریم ..پایه یک بگیریم ..کنسل شد برای فردا ..گریه می کنم . نه برای کنسل شدن ...برای خسته بودنم ..نا امید بودنم ..برای زندگی با ادم هایی که بال پروازم را بریدن ...برای نفس کشیدن تو خونه ای که دوستش ندارم . مدت ها است دلم می خواهد جمع کنم از این شهر از این خونه برم ..کار پیدا کرم هر جا دیگه ، اما نمی تونستم وکالت کنم چون پروانه ام مال این این شهر است ...می دونید دلم فقط یه خونه می خواهد که خودم باشم و هیچ کس به من نگویید او  تو را نخواست ..هیچ کس نمک به زخم من نریزد ...هیچ کس دلم را نشکاند ....حالا که سالها است می دونم جز خودم هیچ کس حامی من نیست ...حالا که خسته ام ...با من بگو خدا ...چطور رهام کردی ...چطور فکر کردی دوام می اورم ...

سعی کردم سکوت کنم ...اما از بس حرف نزدم ..دارم خسته می شم ...تو این گور جنازه ای نیست ...

من احمق هزار راه رفتم که هیچ کس نمی داند

 

موافقین ۱۱ مخالفین ۰ ۲۵ اسفند ۹۹ ، ۱۱:۴۶
آبان

خانم دکتر چه روزهایی دفترید؟ روزهای زوج بعدظهر 

روز های فرد پس چی ؟ خونه !  پس روزهای فرد شوهرداری می کنی 

هیچی نمیگم .

..دلیل قطع ارتباط ام با این مجموعه همین ادم بود که تمام دغدغه اش تاهل و تجرد بود .

دیشب تو  تماس تصویری جلو ف گریه کردم ..

 

موافقین ۹ مخالفین ۰ ۱۷ اسفند ۹۹ ، ۱۱:۵۲
آبان

روایت اول :

1394-مهدی توتونچی(مجری شبکه ورزش)،کاپیتان تیم ملی فوتبال بانوان- نیلوفر اردلان را ممنوع خروج کرد.این خانم مهریه خود را بخشید و جدا شد. 

روایت دوم: 

1399 -مبنیا نصیری(مجری )با اقای مهدی توتونچی ازدواج کرده است.و تصاویر این عشق را در اکانت اینستا نشر داده است.  

روایت سوم :

.............................................................

 

موافقین ۱۸ مخالفین ۱ ۰۳ اسفند ۹۹ ، ۲۱:۲۲
آبان

هوا یه جوری خوشگله که ادم دلش راه رفتن می خواهد .یه لیوان شیر کاکاکو درست کردم پتو پیچیدم دورم تا ساعت ۶ برم جلسه فلان اتحادیه .امروز از نظر کاری برای من یه روز مهم بود . روزی که ۱۷۳ میلیون دیه از دولت برای موکل ام گرفت ام.گرفتن این دیه واقعا سخت بود. شاید یکی از پر استرس ترین جلساتم. وکیل صندوق تمام تلاشش کرد که حکم بشکند و نشد ...الان خوشحالم .‌واقعا احساس می کنم .من وکالت دوست دارم. درسته که تو اخرین جلسه به مشاورم گفتم دادگاه خانواده که میرم درد میکشم ولی خارج از پرونده های خانواده حالم خوبه :)

دیشب حالم خیلی بد بود.حتی صبح یه کار احمقانه بعد دادگاه کردم.اما خودم میبخشم چون واقعا شایسته بخشیده شدن هستم.

و اینکه یه فیلم خوب دیدم .  " چیزی برای پنهان کردن نیست ۰محصول : فرانسه، بلژیک .Nothing to Hide 2018 اگر فیلم سعادت اباد پسندید احتمالا این فیلم دوست دارید . 

کتاب  دروغ هایی که به خود میگوییم را دارم میخونم .جالبه ولی کند پیش میرم.یعنی کلا من با کتاب های روانشناسی سخت کنار میام.

به خودم قول دادم . فردا برم کوه :)

 

۸ نظر موافقین ۸ مخالفین ۱ ۳۰ بهمن ۹۹ ، ۱۶:۵۲
آبان

پنج سال پیش فکر می کردم من هم مثل اکثر زن ها مادر میشوم.

فکرکرده بودم که اگردختر شداسمش باشدمهرسا اما درگوشش گفتم،دلم نمیخواهددختری داشته باشم.دختر بون سخت است.گفتم برای پسربچه دلم نمیرود ولی دلم میخواست اگر روزی فرزندی داشتیم پسر باشد.پسر دوست داشت.مستقیم نگفته بود ولی می فهمیدم.

فکرکرده بودم شایدصدرا شاید ارمیا ...اما کم کم فهمیدم که هیچ دلم نمیخواهد فرزندی داشته باشم.نگاه کرده بودم و دلم سوخته بود برای فرزندی که مادرش گلوله گلوله اشک می ریخت و هیچ کس در این جهان دوستش نداشت.

کم کم فهمیدم.این دنیا هیچ ندارد.فهمیدم دریا دیگه ابی نیست.اسمان قشنگ نیست وهیچ چیزی در این جهان ارزش اضافه کردن انسانی را ندارد.

فهمیدم خلق الانسان فی الکبد یعنی انسان را در رنج افریدیم.دلم نخواست رنج بکشی.شب ها مثل من با اشک بخواهی،هی راه بروی و نرسیدی.هی بدوی و نرسی..

کم کم تصمیم گرفتم مادر نشوم.منی که عاشق بوی نوزاد بودم.دوست ندارم.رنج بکشی..از من ممنون خواهی بود برای این تصمیم...

 

چالش بلاگردون  عزیز 

به دعوت نسرین مهربانم 

اگر دوست داشتید بنویسید رفقا :)

۹ نظر موافقین ۷ مخالفین ۲ ۲۱ بهمن ۹۹ ، ۲۲:۱۶
آبان

قرار بود چارشنبه صیغه طلاق موکل ام  جاری بشه ...رفتم محضر اما سیستم ثبت احوال قطع بود.افتادشنبه ...

برای موکل ام ناراحتم.واقعا خسته شده و دلش می خواست زودتر این اتفاق بیافتد.

هیچ صدایی و هیچ لحظه ای سنگین تر از این لحظه نیست ...قرار شد حضور نداشته باشد ..من باشم و زوج..

باتمام وجود غم این لحظه را احساس می کنم.راستش هرجور حساب و کتاب کنم نمی فهمم اونایی که جشن می گیرند

موافقین ۱۱ مخالفین ۱ ۱۷ بهمن ۹۹ ، ۱۹:۱۹
آبان

داستان  اول :

با واسطه زنی پیام داده که ساکن یکی از شهرهای مذهبی است.زن تابعیت یکی از کشورهای عرب زبان را دارد.با دو بچه و مهریه 4 هزار دلار.زوج هیچ اموالی به نام اش نیست.درب منزل را قفل می کند و درگیری و ضرب جرح ... موبایل زن را بعد هر دعوا جمع می کند.و با چندین زن صیغه ای درارتباط است و گویا یکی از زن ها را هم به منزل اورده است.از زن چندین بار شکایت کرده و حکم تمکین گرفته درحالی که زن از ارا قبلی هیچ مدرکی ندارد که بدونیم کجای کار ایستادیم .محض رضا خدا یکی از شرایط ضمن عقد که به زن اجازه طلاق می دهد امضا نشده است و مرد هر روز اصرار دارد که از زن رضایت محضری بابت ازدواج دوم بگیرد.

داستان دوم 

پدر 17 سال پیش ازدواج مجدد کرده است و زن را با دو بچه تنها گذاشته است.پدربزرگ منزلی را برای زندگی در اختیار نوه ها گذاشته بود. امسال  پدر بزرگ فوت کرد. وراث حکم تخلیه را گرفته اند.درب منزل دو تا دختر بچه 18 ساله را کتک زدند و چون شاهد نداشتند نتواستند در دادگاه ثابت کنند. 

داستان سوم 

زن با یک بچه 9 ماه از منزل شبانه بیرون شده است.شوهر معتاد است .زن سواد ندارد و حتی متوجه راهنمایی که می کنم نمی شود ...

داستان چهارم 

زن 10 سال پیش با یک پسر 6 ساله جدا شده است و اکنون پسر 16 ساله رو به روی من ایستاده است با حسابی که بانک بسته است به استناد اینکه قیم حساب بانکی را باز نکرده است .و پدری که نیست ..

 

روایت زن بودن در چهارچوب این قوانین ..زن های بدون پول ..بدون حمایت...این داستان ادامه دارد ...فقط من روز به روز تحلیل تر می رم ...این بار به مشاورم گفتم هربار میرم دادگاه خانواده درد می کشم ..

۹ نظر موافقین ۸ مخالفین ۱ ۰۵ بهمن ۹۹ ، ۱۷:۴۶
آبان

و گفت صبر:

(صَ) [ع.] (اِ.) گیاهیست با برگ های دراز و ضخیم و تیغ دار با گل های که در زمان های دور به جای درمان و دارو از او استفاده میکردند ...گفت صبر تلخ ..خیلی تلخ ...

موافقین ۶ مخالفین ۰ ۰۲ بهمن ۹۹ ، ۲۲:۲۰
آبان

چیزهای زیادی هست که نمی نویسم 

اینجا هم محرم نیست ‌‌.دیگه چاهی نیست که سر بکنم توش گریه کنم ..

دیشب تنها بودم ..ع استوریگذاشته بود از حرم امام رضا ‌...نشستم به گریه کردم که دستم نگرفتب ..که دیگه نمیام پیش ات ..تا دو شب گریه کردم ...تو تاریکی صبح اینستا که باز کردم ...پستی دبدم و فهمیدم ...یک هفته قبل طلاق ام عروسی خواهرش بوده ...فکر کردم همه روزهایی که دل شکسته خدا را صدا زدم ..اون تو شادی بود ..وقتی از خدا خواستم دردمن تجربه کنند تو عروسی بودن ...میم مرد ..پ مرد ..خیلی ها مردن برام ...اشک هام میریخت ..کوله ام برداشتم ..گفتم با دوستم میرم ..کوه ..اما تنها اومدم ..اسنپ گرفتم یه اهنگ کوفتی گذاشت که من از زیر ماسک اشک هام ریخت ..گفت اهنگ عوض کنم ‌‌خاموش کنم ...گفتم نه ..خودش عوض کرد ..پیاده شدم که گفت ببخشید ناراحت شدید ...من ناراحت شدم ...من دیگه خوب نمیشم ...زل زدم به شهری که هوا ندارد این پست را می نویسم ...من دیگه خوب نمیشم ..خدایا کو وعده ات بعد سختی اسونی بود ...کو بغل ات ....خدایا من گله دارم ...من دلم شکسته بود

۱۰ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۲۶ دی ۹۹ ، ۱۱:۴۵
آبان

اون دختری که دیروز روی صندلی پارک گریه میکرد من بودم ..

اون دختری هم که امروز با یه لبخند گنده که حتی از زیر ماسک هم پیدا بود تو خیابان راه میرفت من بودم ...

تلخی دیروز ، همانی که همیشه زخم اش هست . 

 

اختبار دادم . نفر اول دوره شدم . ....پایه یک :)

موافقین ۲۰ مخالفین ۰ ۱۸ دی ۹۹ ، ۱۴:۱۰
آبان