.

ای خدای پاک و بی انباز و یار
دستگیر و جرم ما را درگذار

سلام
مرا آبان صدا بزن..
مرز خیال ..رویا ..واقعیت ...مشخص نیست ..
گاهی تمرین نوشتن است ..فقط ..

بایگانی
پیوندها

خوشبختی چیه .کیه ؟ 

وجود یه ادمه ...جیب پرپوله ..چقدر پول ...کار...شغل ...دوست داشتنه ..سقف بالا سره ..ماشین ...یه حس دو طرف است....یه بچه است...ماشینه .‌.چیه این خوشبختی ...که هرچقدر میدوم ...نمیرسم ...

مهم ترین رخ داد زندگی شون تولده ....نگید حسودم نه .‌ اما من تولد برام مهم نیست ..تولد چیزی نبود که من توش سهمی داشته بودم ..من خواسته باشم ...یه روز بود تو تقویم که ۵ سال گذشته غمگین تر بودم ...یه چیزی توم رسوب کرده ...دیگه انتظار نمیکشم ..این بدتره ...این ناامیدی ..بریدنه ..رها کردن ..پاک کردن ...

زندگی ام پژمرده است ...ظاهرش قشنگه ...

سرگشته عزیز می خواستم حرف بزنم باهات ..بابت کامنت خصوصی اگر مایل بودی ادرس وب یا ایمیل بزار برام 

۴ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۲ دی ۹۹ ، ۱۸:۳۹
آبان

تصمیم گرفته بودم امروز بمیرم ..یعنی بشینم تو اتاق و سوگواری کنم برای خودم ..

۷.۳۰ صبح نگاه کردم به اسمان ..به غم درخت های زمستونی .پ ازم خواست چک اش ببرم بانک بریزم به حسابش...۸.۳۰ زدم بیرون ..بی ارایش ..موجودی نداشت ...راه افتادم که پیام دادکسی می امد خونه که نمی خواستم ببینمش ..تو خیابان راه افتادم و هیچ کاری نمی تونستم بکنم ..زنگ زد خ خوابگاه نبود ..رفته بود دادگاه ...اشک تو چشم هام جمع شد که تا ساعت ۳ کجا برم ....زنگ زدم ع سویج ماشینش گرفتم نشستم تو ماشین گریه کردم ...بعد یک هو رفتم دم منزل میم..زل زدم به پنجره ای که قرار بود خونه امیدم بشه ..خ زنگ زد ...رفتم سوارش کردم پیتزا خوردیم با اهنگ هوای گریه با من ۳ اومدم خونه ...نماز خوندم رفتم دفتر ...تو دفتر تنها بودم موکل که رفت از چهره ام عکس گزاشتم ، و  استوتس وانساب تنطیم کردم روی  فقط خاله میم ...نوشتم  برسان سلام ما را به رفوگران هجران؛ ڪه هنوز پاره‌ی دل دو سه بخیه ڪار دارد… #شهریار

چند دقیقه بعد مشاهد شد ...من دیکه ابان ۹۴ نیستم ...شماها همه رویاهاش گرفتید و خودش خودش ساخت ..تنهایی ..با یه زخم بزرگ ...از ته دل از خدا خواستم هرکس که قلبم را شکست دچار همین درد بشود ....

موافقین ۸ مخالفین ۰ ۰۸ دی ۹۹ ، ۲۳:۱۹
آبان

زنگ زده میگه :  تو دادگاه ازشما ، شماره گرفتم . پرونده جنایی هم قبول می کنید . میگم بله . می فرمایند یه پرونده داریم خیلی هم پیچیده نیست حالا به نظر تون وکیل لازم داره یا خودمون اقدام کنیم ؟ موضوع پرونده قتل ....

اومده تو دایرکت ...نمیشناسمش..پیام داده میشه موقع امتحانام سوال ها بفرستم شما جواب بدید!

اختبار هنوز برگزار نشده ،پیر شدم رسما از دستشون ...

دی ماه ...به روی خودت نیار ..هیچی را ...میشه ؟ نمیشه 

کارمند بانک ایکس که برای توقیف حساب میرم پیشش کارتم گرفت ..هی پیام های الکی میده.سین می کنم جواب نمیدهم .در معرض بلاک است ..واقعا من حساس ام یا اون دیوانه است 

سریال undoing تو دو روز کامل دیدم ..وقتی سریال می بینم تا تهش نفهمم اعصاب ندارم ..

یه خشم پنهان تو سرم هست ...اشفته ام ...مثل این متن ....

۴ نظر موافقین ۶ مخالفین ۱ ۰۵ دی ۹۹ ، ۲۰:۲۵
آبان

مدتی  است اینستا را دی اکتیو کردم .خودم راحت کردم ..از ادم هایی همیشه درگیر ...اما دیشب با پیج فیک رفتم اینستا ..و یاد کسی افتادم که ۷ سال پیش بهم گفت میشه تو خیالم بهتون فکر کنم ..جوان بودم ..خام...خام...برای عشق جنگیدن را بلد نبودم ..عشق نبود برام ‌‌..کسی که زیر درخت دم سلف ازم خواستگاری کرد ‌‌.. ...چند سالی منتظر ماند تا ازدواج کرد ...سرچ کردم . عکس همسرش را دیدم ‌..دخترش را ..اسم دخترش ،شبیه اسمی بود که تو ذهنم انتخاب کرده بودم برای دختر نداشته ام ..دخترش قشنگ بود ...فکر کردم ..زمان چیز عحیبی است انتخاب ما مسیر زندگی مون را چقدر تغییر میده ...من ادم ۲۰ سالگی نیستم ...گذر زمان پیرم کرد...۲۰ سالگی چقدر رویا داشتم ..فکر می کردم خوشخبت میشم...به تست کهن الگویی که دادم فکر می کنم ....به افرودیت ...دلم حرف زدن می خواهد اما نمی تونم حرف بزنم ..کلمه ندارم ..

۴ نظر موافقین ۱۳ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۹۹ ، ۲۲:۳۹
آبان

در من همه چیز مرده است . پشت ماشین ..وسط میدون فکر کردم چقدر رانندگی ات را دوست داشتم . بعد یهو بغض ام گرفت. کیسه ابجوش ام بغل کردم و دارم این پست را می نویسم . این هفته به اندازه اون مرداد جهنمی سوختم اما هیچ کس نفهمید ..بلد شدم شبیه خودم نباشم ..به طرز احمقانهای از دست خودم عصبانی ام ..یه وقت هایی به مامان میگم دلم یه دوست پسر می خواهد ..خنده داره ..من هیچ وقت همچین چیزی تجربه نکردم اما از خودم عصبانی ام ...دم گلستان شهدا به مامان گفتم باهمه شون قهرم ..یادشون رفته چقدر زار زدم چقدر التماس کردم ...دلم تنگه ..واسه خودم بیشتر از همه دنیا ...مرحله دوم اختبار هنوز برگزار نشده ..دلم می خواهد زودتر تمام شه ..بلکه بشینم سر تز نا نوشته ام ...هرچقدر می خواهم ادای ادم های قوی را در بیارم ..تو دلم یه دختر بچه است که دلش تنگه ...

۶ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۰۶ آذر ۹۹ ، ۲۰:۵۷
آبان
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۲ آذر ۹۹ ، ۱۹:۲۴
آبان

یادش نیست ‌‌....باشه هم مهم نیست حتما ...

که یه همچین عیدی ...چند سال پیش ...

حالم چقدر بده...کلمه ندارم ...اشک تا دلتون بخواهد 

 روایت اخر ...

موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۹۹ ، ۲۲:۰۰
آبان

نشستم تو دادگاه خانواده ..معاضدت ..معاضدت فسمتی است که وکلا موظف اند بنا بر برنامه حضور پیدا کنند و مشاوره رایگان بدهن ...من نشسته بود تو دادگاه خانواده ..جایی که توش گریه کردم ..بهم توهین شد و ادم ها نشستن جلوم و از دردهایی گفتن که خیلی هاش را با پوست و گوشت حس کردم ...این همون دادگاهی که من توش خورد شدم ..همون ساختمانی که پله هاش نمی دیدم ازش اومدم پایین ...

تو این ساعت تو این لحظه یه جایی دارند عکس هام اتیش میزنند همان هایی که فکر کردم توش خوشبختم ...اون کجا است .احتمالا پیش زن جدیدش ..حدس میزنم ..دروع چرا تولدم منتظر بودم پیام بده..۴ سال گذشته هم نداده بود ..اما من خر اما من احمق منتطر بودم ..مثل اون زنی که نامه طلاق داشت و میپرسید میشه بعد طلاق صیعه اش بشم ...چم شده دوباره ...چه مرگمه ...

موافقین ۹ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۹۹ ، ۱۸:۳۲
آبان

این همون ابان پارسال است که دلم پر از نگرانی بود که به خودم گفتم شد شد نشد ..فدای سرم ..نگران ازمون جامع بودم. برگشتم بهش گفتم تا اذر ...تاشب یلدا ببین چند چندی ..نشستم سر جامع ...خون شد ...بنزین گرون شد . الف ماشینش گیر کرد وسط اتوبان ..خون شد ..دلار گرون شد ...میم نموند ...جامع قبول شدم . میم رفت ..شکستم ...دیروز که خسته بودم . کل شهر بالا و پایین رفته بودم . سه تا دادگاه و دادسرا سر زده بودم . یهو دیدم دارم از دم فلان فست میگذرم که بهش گفته بودم اینجا را دوست دارم ..زدم زیر گریه ...یه اهنگی بود میگفت زنش را هم دوست دارم ... زخم اش هست ..دروغ چرا ..دردش هست ...ابان امسال است ..اختبار دارم .یه عالم کتاب نخونده ..یه عالم جزوه مونده ...تز ننوشته ..جرات نمی کنم طرف های استاد راهنمام پیدام بشه ...من چقدر دلم می خواهد یه هفته برم یه جا هیشکی نباشه ..خودم باشم..می دونی از خودم دلخورم خدا ...من ناامیدم ...اصلا این پست معنا نداشت که ...چرا اشکم هی میاد ...چمه من....

موافقین ۸ مخالفین ۰ ۰۱ آبان ۹۹ ، ۱۷:۵۱
آبان

سال ۹۶ که مقاله پایان نامه ام چاپ کردم . جایزه مقاله علمی دانشگاه را برد . همون سال استاد راهنما ام زنگ زد که یه دانشجو لیسانس می خواهد مقاله ات را چاپ کنه . مقاله اش خوندم و باهاش دعواشد که مقاله من کپی کرده و قصد داره با راهنما ام چاپ کنه ! مقاله من نمایه شده بود تو پرتابل جامع علوم انسانی ..الان دیدم بالاخره کارخودشون کردن . مقاله من را با اندکی تعییر و رفرنس به خودم ...علمی ترویجی به نام خودش و استاد راهنمام چاپ کرده ..!برای استاد راهنمام متاسفم ..

جواب سورای مجله ایمیل شد برام . در شورا بررسی شد و اگر شباهتی وجود دارد به پایان نامه و مقاله شما رفرنس داده شده است ...دیگه چی بگم ...

۱۰ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰ ۱۵ مهر ۹۹ ، ۰۹:۲۹
آبان